يكشنبه ۶ تیر ۰۰
هوشیاری مرگ است - آن هوشیاری چون این آدمیسیمایان زیستن -، و مستی زندگیست، این چنین مستی در چنین دنیا که گردن سگی در پیشگاه حق در آن از گردن آدمی بینهایت بار افراشتهتر است.
سپیدهدم سخن در تلخترین هنگامهی نظاره؛ تن سست که جز کود نخواهد شد به جستجوی سود است و روح ناپدید که جز عود نیست بر این همه مینگرد، میخندد و هیچ نمیگوید.
تو هیچ مگو ای سفینهی کتمان،
من مینشینم و لب میبندم؛
سخن میشرّد و بیکرانه میگیرد.
نه کس سخن گفته، نه سخن کس شنفته.
حلمی - کتاب اخگران