سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

بی‌خود شو به پیش‌ام آ، یا با همه تنها شو

بی‌خود شو به پیش‌ام آ، یا با همه تنها شو
ای با‌همه زین جا رو، ای بی‌همه با ما شو 


تو مست خودی با خود، این باده نمی‌دانی
من مست توام بی تو، ای بی‌تو به دریا شو


من قصّه نمی‌دانم، افسانه نمی‌خوانم
تو گر سر حق داری، بی سر به ثریّا شو


با خلق به سودایی، این خلق نمی‌دانم
آن خلق حق ار یابی با آن به سر جا شو


بی چشم تو را دیدم در محفل بی‌خوابان
بی حرف ندا آمد: ای روح به بالا شو


حلمی تو چه می‌جویی؟ آن خانه به جان پیداست
بنشین و به پنهان رو، برخیز و هویدا شو

بی‌خود شو به پیش‌ام آ، یا با همه تنها شو | غزلیات حلمی

۰

صاحب عصری و پنهان می‌روی

صاحب عصری و پنهان می‌روی
فارغ از غوغای انسان می‌روی
در میانی و نهان از چشم خلق
ذات عشقی و خرامان می‌روی

حلمی

صاحب عصری و پنهان می‌روی | رباعیات حلمی

موسیقی: Groundfold — The Art Of Letting Go

۰

هلاکت‌های توفان دارد این ره

هلاکت‌های توفان دارد این ره
حریفان را پریشان دارد این ره


خرابان را خوش است این پاکبازی 
خوشان را موج نسیان دارد این ره


خسان بر آب و خاصان در ته آب
زلالان را چه طغیان دارد این ره


شیوخ عقل را بر صخره کوبد
رسایان را پشیمان دارد این ره


گذر زین طاق خونین وه عجب شد
هزاران وادی و خوان دارد این ره


نه دیگر نام و هادی دارد این‌بار
نه دیگر کوب و دربان دارد این ره


شبم را لرزهای آتشین برد
که مشعل‌های لرزان دارد این ره


سرم رفت و دلم رفت و تو ماندی
حضورت را به غلیان دارد این ره


نه دین دارد نه دنیا، عشق این است
نه نان دارد نه خان، آن دارد این ره


برو حلمی قمار عشق می‌باز
که بردن‌های پنهان دارد این ره

هلاکت‌های توفان دارد این ره | غزلیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان