شنبه ۵ شهریور ۰۱
شاهزاده از کوه پایین آمد. دمخور عشق و همدم آتش. آنچه بود گذشته بود. جلال و شکوه، ستیغ و خروش. حال تاریکی محض، و مشعلی بر فراز در میان مردگان.
هوا سخت، خاک چسبنده و امید از هر سو بیچراغ.
شاهزاده از کوه پایین آمد.
با زمزمهای بر لب:
"ای روشنی بیحد!
راهبانم باش."
حلمی * کتاب شاهزاده