منتقدین خوب، تشریح می کنند. منتقدین بد تمجید می کنند و کسانی که منتقد نیستند، فحّاشی. این سه سطح از عقل را نشان می دهد. نخست عقلی که خام است؛ صاحبین این عقل با تعریف و تمجید از همه چیز بقای خود را تضمین می کنند و با همه چیز رابطه می سازند تا بعد درون آن رابطه ها رشد کنند و خوب و بد را دریابند. دوّم عقلی که مجرّب است؛ این عقلی کمیاب و روشن است و می توان صاحبین این عقل را روشنفکر نام نهاد. این عقلی رشد یافته و به کمال رسیده است و می تواند خوب و بد را به درستی تشخیص دهد و به عبارتی صاحبین عقل مجرّب صاحبین قوّه ی تشخیص درست اند. این قوّه ای ست که می تواند بر خوب و بد، خام و پخته، اصل و جعل و همه ی دوگانه ها تبعیض درست نهد و حکم درست صادر کند. بنابراین کار عقل مجرّب، قضاوت درست است. و سوّم عقل ناقص و خراب؛ عقلی که در همه چیز نقض و خرابی خود را می بیند و به خوب و بد به شیوه ای یکسان ناسزا می فرستد. صاحبین عقل ناقص، بر همه چیز و همه کس بی محابا حکم صادر می کنند و همه را بد و تنها خود و کسانی را که مطابق سلیقه ی خودشان است یگانه خوبان عالم می دانند. آنها را که نیز خوب می دانند اگر می توانستند بده می کردند. صاحبین عقل ناقض در حالی که خود فرومایه اند، همه ی دیگران را میانمایه می نامند و بر همه انگ هایی زیبنده ی آگاهی خود روان می کنند. آن چه در مشاهده ی احوال این ناقض العقلان مایه ی دلگرمی ست تکاپوی ایشان به جستجوی فرزانگی ست. و این نیز جستجوی عقل نیست، بلکه طلب ذاتی روح به فرا رفتن و بالاتر را جستن است.
بنابراین مقوله ی انتقاد به کلّی مربوط به وادی عقل است و از میان دارندگان این سه عقل، صاحبان عقل مجرّب، فکوران، قاضیان عادل و رسیده به ساحل اشراقی تشخیص درست آهسته آهسته آماده ی ورود به وادی عشق می شوند و عشق چیزی ست که ایشان امروز در نمی یابند و ایستاده بر کرانه ی اقیانوسی کرانه ناپیدا آن را چون افقی دور و محال می بینند. امّا آن روز که عشق ایشان را ندا دهد چاره ای جز این ندارند تا همه ی آنچه ایشان را به این درگاه رسانده است و تمام گنجینه های زرّین عقل و فرزانگی خویش را به دور افکنند و تمام جامه های احترام و تمجید و بزرگداشت خلق را چاک چاک کنند و قدم در کشتی ای نهند که عشق به نزد ایشان فرستاده است و آماده ی دل سپردنها، تسلیم بر امواج طوفانی، بر صخره ها کوبیده شدنها و به تمامی رها شدن از تمامی آن چیزی که بوده اند شوند. آنان را که عشق می خواند هر چند می توانند چندی تمرّد کنند و با قبای رنگین عقل بر ساحل سبکباران فاخرانه پرسه زنند، امّا دیر یا زود طلب ذاتی روح ایشان را به اجابت دعوت عشق وامی دارد و دل به عطر آزادی بخش نسیم اقیانوسی و جان به صلابت طوفانها خواهند سپرد تا سفر پرماجرای روح آغاز کنند.
حلمی | کتاب لامکان