سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
در وادی روح، کار دل، باریدن
غوغای جهان به چشم رویا دیدن
خیر و شر عالم همه یکسان هِشتن
در هر خبری دست خدا یابیدن
حلمی
در وادی روح، کار دل، باریدن
غوغای جهان به چشم رویا دیدن
خیر و شر عالم همه یکسان هِشتن
در هر خبری دست خدا یابیدن
حلمی
رستم از آن روشنی های حقیر
رستم و من نیستم دیگر به زیر
چیستم من؟ یک قلم در دست یار
کیستم من؟ قاصد شاه منیر
از کجایم؟ آسمانهای بلند
سر کشیده تا فلکهای حریر
از چه گویم؟ موسقی نام او
سررسیده بر زبانم همچو شیر
همچو شیرم نعره کش از عمق شب
باز روحم گشته از جانش سفیر
نیستم من آدمی هم نی پری
عاشقم، آزاد از چرخ اجیر
گفت حلمی با نوای عشق رست
از چهار و هشت افلاک شریر