جمعه ۲۰ تیر ۹۹
تنها میمانم تا رنج را پاس بدارم. مجرّدان روح، برکت شعف قدر میدانند. در این لحظات ناممکن، کلام ناممکن بر زبان میرانم. هیچ کس نمیتواند به این حریم راه یابد. هیچ کس نباید جانِ در انتظارِ سخن را به چشم سر ببیند. این احتضار هیچ کس نباید ببیند. نه، هیچ کس نباید به حریم کلمه راه یابد، اینجا که تنها منم و خداوندگارم.
جان به سکوت آغشته، و در انتظار، تا دروازهی مقدّر بگشایند. به گاه گشودن دروازه، هیچ کس را به حریم قدسی راه نیست. سکوت را میشنوم، صورتهای رخشان میبینم، در این عدم متجلّی. جان سرریزِ سخن است، دهان پر از مروارید است، نگاهداشتن نتوانم، بالا میآورم و میآسایم.
تنها میمانم،
تا آن روز که تنهای خویش به تن دیدار کنم؛
آن یار جان در آن سوی جهان.
حلمی | کتاب آزادی