سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ای میان‌رفته بیا تا به میان بنشینی

ای میان‌رفته بیا تا به میان بنشینی
در دلم نیم‌شبی باز عیان بنشینی 


مشق خم کردن جان دادی و سی سال گذشت
حال خوش باش که در قوس کمان بنشینی


بنده‌ی عشق کجا حجره‌ی زهّاد گرفت
گفت بهتر که به بازار و دکان بنشینی


گفتی و نیست مرا با دگران الفت حرف
اگرم حرف تو باشد به زمان بنشینی


متفرّق‌شده از خویشم و پیدایم نیست
تا بیایی به سر منبر جان بنشینی


گفتگوهای من و عشق به هر گوش رسید
بخت این بود که در گوش جهان بنشینی


حلمیا سهم تو از کون و مکان هیچکسی‌ست
تا که بر سینه‌کش هیچکسان بنشینی

ای میان‌رفته بیا تا به میان بنشینی | غزلیات حلمی

۰

گفتگو آید وزان از گفتگو

گفتگو آید وزان از گفتگو
گر تو خاموشی گزینی کو به کو


صوت خواهی بشنوی از لامکان
قبله کن مابین چشمان هیچ سو


روح را بینی خودی در سرسرا
یار را بینی به نزدت رو به رو


عشق را گفتی و پس در کار کن
سُر ده هر پیمانه کان گیری از او


مردمان باستان در حال بین
مردمان حال در بزم سبو


این سخن بشنیده‌ای بسیار بار
بارها در کار کن معنی بجو


آن معانی را به کام تجربه
خوش بگردان و فرو بلع و ببو


زاهد از دست طلب تاریک شد
عاشق از بخشندگی شد ماهرو


حلمی از پیمانه‌ی ماهانه جست
گرچه شب بود و ره پیمان کجو

گفتگو آید وزان از گفتگو | غزلیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان