انسان کامل یک ایده ی غلطی ست، یا آگاهی کامل، وجود کامل، روح کامل. در الهیات و عرفان حقیقی چنین چیزی وجود ندارد. نظریه ی کمال اگر به معنی به پایان رسیدن در آگاهی، کامل شدن مراحل رشد معنوی، بلوغ نهایی و رسیدن به مرحله ی آخر است کاملاً باطل است. هر چند که به طور کامل هم باطل نیست و می توان هر بار جنبه هایی تازه از باطل بودن در آن یافت!
علّت ساده است. خداوند بی انتهاست، جریان آگاهی، لایزال است. پس از طی مراحل بی شمار خودشناسی و کسب مدارج خداشناسی، در نهایت می توان به مجرایی برای جریان الهی و برای خداوند بدل شد، مجرایی خالص و بی آلودگی های من شخصی و انسانی. این؛ مجرای الهی، نی نوای بهشتی، طبل خدا، استاد اعظم و یا پیام آور عصر نام دارد، امّا انسان کامل نه.
این ترکیب انسان کامل در هر دو بخش آن غلط است. نخست این که انسان یک قبا و یک لباس برای روح است و آگاهی الهی کاری با این قبای انسانی ندارد و کار و خطاب آن با روح است و سیر و سلوک برای روح است. و دوّم درباره ی کلمه ی کامل و مفهوم کامل شدن هم که چنانچه توضیحش رفت، در جهانهای خدا کمالی وجود ندارد و جریان آگاهی همواره با یک پلّه ی بالاتر و در یک مرحله ی دیگر ادامه می یابد. سفر در خدا بی پایان است و مجاری خالص حقّ نیز همواره در حال پیشروی های بیشتر در خداوندند.
نظریه ی انسان کامل، یک نظریه متافیزیکی و یک ایده ی عقل گرایانه است. این یک انحراف و یک تعلیم غلط است. این وهم ِعقل است و اوهام فرد عقل گراست که می خواهد کامل شود و خود را در خدا به پایان برساند و کار سلوک را تمام شده قلمداد کند، در حالی که هنوز آغاز هم نشده است. این راحت طلبی فلسفی یک فرد غیرواصل و نظریه بازی ذهنی یک معلّم دروغین است.
امّا آنچه که برای پرنده ی روح و یک سالک خبره به پایان می رسد خود عقل است و به محض رسیدن به وادی روح خالص در آستان الهی این خرقه و قبای عقل است که توسط پرنده ی الهی به دور افکنده می شود، با تمام ایده ها و نظریات پوچ، احمقانه و منحرفش. بنابراین برای یک رهروی روح هیچ چیز به اندازه ی خلاصی از دام کمال گرایی آزادی بخش و راهگشا نخواهد بود.
حلمی | کتاب لامکان