جمعه ۴ آبان ۹۷
آن کس که نمی تواند پیرامون خود را دوست بدارد، سخن از عشق گفتنش لق لق زبان است. آن کس که با نفس خود هم پیاله است، سخن از پیاله های روح نتواند گفت. آن کس که با همسایه دشمن است، با دوست دشمن است. او دشمن خویش است و دشمن خویش، دشمن عشق است.
بنگر بر این همه طوطیان عشق گو، و بر این همه صوفیان بر صحنه، و این همه عشوه های خلق کُش و سخنان پرفروش. بنگر بر این بیگانگان از خویش، و ذهن را بشناس؛ دشمن روح.
باری ذهن، تو بر زمین افکنده خوش تر! و تازیانه های روح، بر گرده ی تو، نوشت باد! چون تو هر چه خوارتر، عشق؛ حقیقی تر، خاموش تر، پربارتر. باری ذهن، چون سوار دلی، خونخواری، خونبازی، و چون پیاده ای، چنان برده ای، سربازی، افسارت به دست روح، آنگاه در کاری.
حلمی| کتاب لامکان