سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

چه حلقه های بی ثمر تو را به دار می کشد

غزل ۲۲۳.


چه حلقه های بی ثمر تو را به دار می کشد
بیا به حلقه ی خدای که دست یار می کشد


نه رهگذار عشق که بیا و جان عشق باش
بیا که حقّ حی تو را بدان دیار می کشد


تو حرف دیگران زنی به دیگران و سایه ای
حریف حرفه ای نه ای که از تو کار می کشد


قلم شکست و جان گرفت، قلمروی بیان گرفت
عنان کشید و خوان گرفت، خوشم به دار می کشد


رسید وصل تازه ای، درون یکی برون یکی 
بکشت جان و جان نو به روزگار می کشد


زمانه ای غریب نیست، غریب حال آدمی ست
که بر درخت روحسار نشسته قار می کشد


به خانه ام رسید و خفت امام جمعه مست مست
خوش است حال عاشقی که انتظار می کشد


زبان عشق بسته است مگر به اذن دوست که 
گدای خودفروش را به بند و دار می کشد


اگر چه مدّعی بسی ست، یکی ست قطب عشق و بس
هم او که چشم وحشی اش ز جان دمار می کشد


جهات عشق مشکل است، کسی رسد که جان دهد
وگرنه کار او ز نو به هشت و چار می کشد


خموش حلمیا! خموش! پیاله ای بگیر و نوش
که کار خامشان روح به اشتهار می کشد

چه حلقه های بی ثمر تو را به دار می کشد | غزلیات حلمی

خواندن غزلیات حلمی در کتابخانۀ دلبرگ؛ اینجا.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان