باز هم این یار ما از دست رفت
ای عجب او هم ز ما بدمست رفت
ای عجب زین مستی و زین بادگی
هر که آمد ساغری بشکست رفت
موسیقی: Joachim Pastor - Goodbyes
باز هم این یار ما از دست رفت
ای عجب او هم ز ما بدمست رفت
ای عجب زین مستی و زین بادگی
هر که آمد ساغری بشکست رفت
موسیقی: Joachim Pastor - Goodbyes
صاحب عصری و پنهان میروی
فارغ از غوغای انسان میروی
در میانی و نهان از چشم خلق
ذات عشقی و خرامان میروی
نه بگو ای ذرّه تا برپا شوی
بردهای با صد نهای آقا شوی
این همه آری بیعاری چه شد
نه بگو یکبار تا دارا شوی
تو در غم این جهان نباشی
دلبستهی این و آن نباشی
در عشقْ خودی و از دم خود
بر تکیهی مردمان نباشی
سزای نور را با نور دارند
ورای نور هم بس سور دارند
چراغ خامشی بر سر بیفروز
که آتشهای جان بر طور دارند
سایهی عشق تو بر عالم فتاد
چون شعف کو در سپاه غم فتاد
ای شعف جان سپاه غم بگیر
وین چنین جوری که در آدم فتاد
دگر خاموش، وقت آفتاب است
زمان رقص و غوغای رباب است
سخن کوتاه باید، راه دور است
دگر بیدار باید، وقت خواب است
موسیقی: Deuter - Temple of Silence
راه خوشان میروی آن خوشان میشوی
کار خوشان میکنی جان خوشان میشوی
رزم خوشان رزم تو، بزم خوشان بزم تو
جام خوشان میزنی نان خوشان میشوی
ما صبح سر از خمار بالا داریم
در نام تو پیمانهی دریا داریم
چون در شب تاریک سفرها کردیم
در وقت سحر بسی خبرها داریم
حلمی
گر بخواهی در جنون سیر تمام
خاصه عادت کن به تغییر مدام
راه تک پیما و کار فرد کن
ذرّهی خلّاق شو ای روحنام
دلم را حدّ اعلای جنون باد!
جهانم را فزون از این قشون باد!
نسیم سرخ آزادی وزان گشت
که یعنی جان به وصل نیلگون باد
راه گِل از خانهی گندم گذشت
راه دل از بزم ترنّم گذشت
خوشهی گندم ده و در رقص بین
ره به سوی خانه که از خُم گذشت