تمام آنچه که بر زمین هست عدالت است؛ چرا که همه چیز یا به ظرف آگاهی یا به انتخاب و ارادهی آزاد است؛ چه برای حیوان، چه برای انسان. تقدیر تغییر میکند، آن نیز عدالت است.
حلمی | کتاب لامکان
غلبه بر ذهن و غلبه بر انسان. سالک توأمان به نظام باورها و عادات خود در دو سوی درون و بیرون میتازد و بر هر دو جهان غلبه میکند. ابتدا در درون، سپس در بیرون. برای سالک راه زندگی، زندگی تماماً معلّم است و از در و دیوارش درس و نکته میریزد. حال خردمند میبیند و مینیوشد و شکر میگذارد و جاهل چشم میبندد و ابرو تُرُش میکند و زبان گله و شکایت دراز میکند. باری فرزند کوچههای تاریک انسان، حال نور خدا را یافته و بر بالهای موسیقی او به سوی خانه رهسپار شده است. رفتن به سوی خانه، بیرون آمدن از زندان ذهن و روان و انسان است.
انسان چیست؟ لباس زیر روح. حال آنکه آدمی این لباس زیر را رو پوشیده است و به خود افتخار میکند، چون دلقکی که میپندارد بس جدّی است و به مضحکبودن خود آگاه نیست. عقل چیست؟ دمپایی عشّاق. حال آدمی این دمپایی را همهجا میپوشد و بدان مفتخر است، حال آنکه عقل پاپوش مستراحی بیش نیست. سالک را انسان هیچ افتخاری نیست، و ذهن بهر او ابزاری بیش نیست و روان دامگاهی که بر آن غلبه کرده است. انسان با تمام متعلّقاتش هیچ نیست جز خرقهای بهر افکندن و بالا جستن.
حلمی | کتاب لامکان
انحراف، چه انحرافی! انحراف از آگاهی انسانی. خروج، چه خروجی! خروج از مذهب آدم. و برخاستن، چه برخاستنی! برخاستن از همه چیز. و پذیرفته شدن در آغوش بیمنّت و لامذهب خدا. مذهب عشق.
حلمی | کتاب لامکان
کتاب لامکان را میتوانید در اینجا بخوانید.
روح در طیفی بالاتر از حدّ شنوایی و فهم آگاهی انسانی سخن می گوید؛ نه به این امید که روزی انسان پیام را دریافت کند، بلکه به این خاطر که روزی انسان به سطح دریافت پیام برسد.
کتاب لامکان را می توانید در اینجا بخوانید.