برکت بوسهایست به ناگاه از محبوبت. برکت نانیست از عرق جان. برکت کلامیست از سر مهر حقیقی. برکت عشقی نوست بر فرق میلادی نو. برکت این وصال است که در آسمان نقش بسته و بر زمین حجاب میدرد.
برکت ستارهایست از شش سو گسترده تا بینهایت. برکت خلاصهی آسمان است بر زمین. برکت مجموع جانهاست در یک جان. برکت تنهای تنهاست و این خورشیدیست که در قلبم میتابد و همهی عوالم را روشنی میدهد. برکت این موسیقیست که بی ساز و بی دست و بی دهان به گوش میرسد.
برکت تویی ای آغوشگشوده
به ناگاه بر قلبم نازلشده.
حلمی | کتاب آزادی
بالاخره عمرها بیهوده نیست، سرانجام مرگها ناسوده نیست. میلادها پوچ و پرسههای بینهایت روح را بر زمین به وصلی و غایتیست. این آلوده سرآخر هیچ آلوده نیست.
نومیدی را نپذیرفتم، تاریکی را ندیدم. نور بودم، نور پاشیدم. موسیقی بودم، موسیقی باریدم. آزاد بودم، آزادی گستردم. حال به سوی جهانهای نو رهسپارم.
حلمی | کتاب آزادی
این قلب سنگی باید گشوده شود. اینجا دیگر صحبت شاید و نمیدانم و نمیخواهم و اینها نیست. قلب سنگی باید گشوده شود و دستکم سه هزار سال تاریخ باید فرو پاشد و همه چیز از نو بر آید.
حلمی | کتاب آزادی
انسان در پیشگاه عقاید امروز خویش، فردا سرشکسته است. چه خوش است نگاه بینظر، عقیدهای نپروراندن، عشق را گذاشتن تا در جان بچرخد و برقصد و بخواند آن آواهای بهشتی را.
جز آن نیست، امّا آیا جز آن هست؟
آن نیست و این هست،
و تنها آن نیستی هست.
انکار دنیا، انکار خویش؛
تا روح برخیزد و بر تمام افقها و آستانها بال بگشاید،
تا آزادی محض، نه غم و نه شادی، نه تاریکی نه نور،
تنها موسیقی بم از نادرکجا تا نادرکجا طنینافکنده.
جهانْ ظلمت بیانتها
و ستارگان تابناک روح
و انجمن بیگذار فرشتگان خموش.
از بهتی مهیب برمیخیزم تا میلاد تازهی خویش جشن گیرم.
جانی نو و جهانی نو.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: Karl Jenkins - Palladio