سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

کار دل از ره تقوا نشود

کار دل از ره تقوا نشود
قفل اسرار چنین وا نشود


عقل لاگو به دم حق نرسد
تا کمربسته چو لولا نشود


جان به اندیشه‌ی او خو نکند
تا سراپرده‌ی غوغا نشود


مردم نام و نم و هول و ولا
از ره توبه به بالا نشود


گرچه این قول و غزل حرف خداست
کار از راه الفبا نشود


حلمی از پنجره‌ی بین دو چشم
جان چنان برده که پیدا نشود

کار دل از ره تقوا نشود | غزلیات حلمی

۰

خوانده و رانده؛ به معبد زندگی

گریزان‌اند از حقیقت، چون به صورت دل بسته‌اند. گریزان‌اند از کلام خوشان، چون به اندوهگینان و به عارفان ظلمت دل بسته‌اند. از خویش گریزان‌اند، زین سبب است این همه به دیگران آویخته.


از موسیقی گریزان‌اند، چون به نواهای کهنه دل بسته‌اند. موسیقی نویی‌ست. از هنر گریزان‌اند، چون هنرْ تغییر مدام است، و از تغییر گریزان‌اند، چون تغییرْ رسم بی‌رسمان است. بی‌رسمی، رسم جسوران است. صوفیان هوایند و هوشان بی‌هوست.


به خود می‌خوانم و از خود وا می‌کنم. مپندار که به اینجا آمدی به خود آمدی. از اینجا نیز رانده شدی تا باری از زندگی تحفه‌هایی از تجربه برای خویش به کف آری، و آنها همه به کف زندگی باز پس دهی. باز خوانده خواهی شد و باز رانده، به هزار و صدهزار بار، تا آن بار که به خدمت و به افتادگی قدم در پیش نهی، به معبد زندگی. 


حلمی | هنر و معنویت

خوانده و رانده | به معبد زندگی | هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: Circassian Ensemble - Laparise

۰

بازگرداندن هدیه‌ها؛‌ تقدیم به زندگی

نه همیشه در میان جمع، نه همیشه به کناره. هنر گوش فرادادن به هرآنچه خوانده می‌شویم. هنر عشق را دریافتن و به شکلی که دوست می‌داریم به بیرون از خود جاری کردن. به شکلی خلّاق، نو، قائم‌به‌ذات و منحصربه‌فرد، چنان چون خود روح، چنان چون خود عشق. 


هنر را آن نمی‌کند که می‌بیند یا می‌شنود، هنر از آن اوست که دیده‌ها و شنیده‌ها وکشف‌ها و شهودها و دریافت‌ها را به شیوه‌ی خود، از پس وسعت تجربه‌های سخت و اعماق آزمونهای زندگی، به زندگی تقدیم می‌دارد. چنان سالکان و واصلین حقیقی زندگی که زندگی را از مجرای جان خویش به زندگی بازمی‌گردانند. 


باید چیزی آموخت، از سر عشق، کاری کرد بی‌منّت، نو، از ته دل. باید به راه افتاد، از درون، در بیرون. باید برخاست، در هر دو سو، و به هر شکلی که نیک می‌دانیم و به هر شیوه‌ای که می‌توانیم به زندگی هدیه دهیم. بسیار از زندگی ستانده‌ایم، حال وقت بازگرداندن هدیه‌هاست. حال زمانه‌ی بخشیدن است.


حلمی | هنر و معنویت

بازگرداندن هدیه‌ها، تقدیم به زندگی | هنر و معنویت | حلمی

۰

رقصیدن در هیچ‌نای عدم

طوفانی‌ام؛ برای در خدمت تو بودن آرامم کن، نه برای آرام بودن. در درونم موجهای خروشان بر هم سر می‌شکنند و با هم می‌آمیزند و فرو می‌ریزند و برمی‌خیزند. طوفانی‌ام؛ برای آرامش خوابهای خود آرامم کن، ورنه گر نیک‌تر می‌دانی بگذار بخروشم و زین موجها خود را و همه را با خود ببرم بدانجا که خود می‌دانی و می‌خواهی.


بی‌باده‌مستی چنین خوش است؛
لب‌تشنگی و خستگی و فرو آمدن پلک‌ها، 
لیکن آرزوی بیداری و برپایی و رقصیدن در هیچ‌نای عدم. 


حلمی | کتاب لامکان

طوفانی‌ام | بی‌باده‌مستی | کتاب لامکان

موسیقی: Sevak Amroyan - Yarkhushta

۰

وقف عشق

عشق به هر کس به قدر ظرفش می دهد و هر کس را به قدر وسعش به خدمت می گیرد. بیرونی را نان بیرون می دهد و از درونی، نان و جان و جهانش را می ستاند و او را به تمامی وقف خویش می گرداند.

حلمی | کتاب لامکان
خدمت معنوی | کتاب لامکان | حلمی

۰

آتش دل

آگاهی انسانی چیست جز گردابی از جهالت، نقّ، ستایش و جانبداری؟ و عشق چیست جز سیلابی از خدمت متواضعانه در خاموشی مهیب؟ 


بگردم همچو گردابی به بالا
چو دل آتش بگیرد سر برآرم. 


حلمی · کتاب لامکان 

بچرخم همچو گردابی به بالا | حلمی

۰

برای خدمت به زندگی

 برای خدمت به زندگی، آن چنان که هست، نه این چنین که می نماید، باید آن چنان باشیم که هستیم، نه این چنین که می نماییم.
 حلمی

خدمت به زندگی
۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان