گنج های معنوی نه در وضعیت بی ذهنی، که درست در همین جا روی زمین و در میان آشوب های ذهنی و تلاطمات روزمره اند. سالک راه معنوی وضعیت بی ذهنی و اغمای بودایی را نمی جوید و تمرین نمی کند، بلکه شیوه های غلبه بر ذهن و تبدیل ذهن به ابزاری پاک جهت بهره بردن در خدمت معنوی را تمرین می کند.
سکوت بی فایده ی ذهنی کاری نمی کند. چرا که این ذهن باید به عنوان ابزار خلاقیت به کار برده شود. سکوت آن جا ارزشمند است که روح در مواجهه با اصوات الهی قرار دارد، آن سکوتی ست که روح در آن صدای خدا را می شنود و به کار می بندد. آن آرامشی نیست که ذهن گرایان می طلبند، چرا که هنگامی که خدا با روح در مراقبه سخن بگوید، هنگامه ی وظایف فرا می رسد و بسا زمانهایی که نه آرامشی و نه آسایشی در میان باشد، بلکه صرفاً وظیفه ای که از سر ایمان و سرسپردگی محض به ذات الهی باید انجام گیرد.
بله ذهن باید از کار بیفتد، از کارهای سابق خود، و باید به کارهای جدید گمارده شود. بالاتر از آنکه سالک بخواهد به وضعیت بی ذهنی و سکون ابدی - در حقیقت، وضعیت ذهنیِ سکون ابدی - دست یابد، باید خود و ذهنش را تسلیم جریان الهی کند تا پس از سیری از سلوک معنوی و گذراندن مراتبی از خودشناسی، وظیفه بر او مشخّص شود. آن وظیفه همیشه با بخشیدن از خود و کار پرزحمت معنوی مترادف است.
روزی روزگاری روح از بهشت خوش و خرّم خود یعنی از وضعیتی مشابه بی ذهنی با کیفیات خودخواهی، کام طلبی، آرامش و آسایش و بی دغدغگی بی حدّ و حصر، ناز و تنعّم و لذّت جویی و بهره مندی های شخصی، به زمین فرود آمد تا عشق ورزیدن، بخشیدن از خود و در خدمت دیگران بودن را در رنج و مصائبِ هر روزه بیاموزد.
جوینده ی راستین خدا، وقت خود را در جستجوی بهشت گمشده ی نعماتِ بی زحمت تلف نمی کند، چرا که می داند مقصد اصلی خانه ی الهی است و این از بهشتی که از آن آمده هم بالاتر است و راه آن درست از میان طوفانها و مشقّات زندگی می گذرد، آن هم با کلیدی در دست که از عشق بی قید و شرط می درخشد. او حالا می داند که راه عشق، راه وظیفه است و مزد بی قیمت این وظیفه نیز به سر بردن دائمی در حضور الهی و رشد و شکوفایی معنوی تا آخرین لحظه ی به سر بردن در کالبد خاکی ست.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: Worakls - Elea