«آنان که بر زمین اصلاح طلبان نام دارند به حقیقت افسادگران اند. ایشان فرزندان دنیایند، صاحبان دنیایند، و در لباس ظاهر می زیند و در لباس ظاهر می میرند. اصلاً نیستند که بزیند، اصلاً نیامده اند که بروند. از ابتدا مرده اند و تا انتها مرده اند و با مرگ نیز از مرگی به مرگی دیگر رهسپارند تا آن دم که در تلنبار فساد و ظلمت پشت هاشان خمیده شود و دهانشان کف کند و مغزهاشان در هم ژولیده شود و نفس هاشان از بوی اشمئزاز خویش بالا آورد. آنگاه در دوزخهای خویش چشم می گشایند و در می یابند همه سو آتش است و همه سو هیزمهای تاوان پشته بر پشته است و ایشان از آتش می گریزند و چون از آتش می گریزند در آتش فروتر می شوند و آتش فسادهای ایشان آرام آرام می سوزاندشان و پرده های ظلمت را در خون و آه و رنج یکی یکی فرو می شوید و چون رنجهای نفس به آخر شد، رنجهای جان می آغازد و آنگاه در می یابند که آن زمان که خود را بر زمین اصلاح طلبان می نامیدند به حقیقت افسادگران بوده اند و درمی یابند ملک دنیا و فرزندی دنیا به تفی نمی ارزد و ابرانسانی جز خونخواری نیست و انسان لباسی بیش نیست که روح بر خود گزیده است. و آنگاه به جستجوی روح راهی می شوند، و به جستجوی خود به هر سو روان می گردند و هر سو را می پویند و هر کو را می کاوند تا شاید از خود نشانی یابند و چون همه سوها جوییده شد و همه کوها پیموده، درمی یابند باید بر سر جای خویش بنشینند و در خود نظر کنند، در خود بجویند و در خود بنگرند، از خود بشنوند و از خود پاسخ گیرند. چرا که در می یابند این خود، همانا آینه ی خداست و این کیهان کوچکی ست، آینه ی کیهانهای اعظم خدا. پس در خود می جویند و در خود راهی می شوند و از این کیهان به آن کیهان ره می سپارند و اینها همه اقالیم خویش است و سرزمین های نکاویده در زیر خطّه ی روح و چون همه را کاویدند و همه مرتبه ها راه یابیدند، آن دم ریسمان زرّین عشق را می یابند از خود آویخته. آنگاه آن ریسمان پی می گیرند و برگذشته از همه ی راهها، راه راهها بر ایشان رخ می کند و آن راه خداست که می بایست تا بدان این قرنها و هزاره ها، این مرگها و زادها، و این دوزخ ها و بهشت ها سوزانده می شد و چون همه را سوزاندند و در راه عشق قدم نهادند سفر روح می آغازد و این سفری به درون خداست و این آغاز داستانهاست.»
حلمی | کتاب لامکان