باید عشّاق امشب به هم خیزند و کار را تمام کنند. کار بر زمین مانده بسیار است. امشب عشّاق به هم میخیزند و آن کارها تمام میکنند.
ساقی دل و سبوی چشمان
این کیست شبان به کوی چشمان
این مردمکان که خواب دارند
ما لیک تَکان به توی چشمان
دیدی که چه بیبخار برخاست
خلقی پی آبروی چشمان
ما جلوه و آبرو ندانیم
اشکایم نهان به جوی چشمان
خاموش که وقت کارزار است
برپای به هایوهوی چشمان
گفتا دم باده نیست حلمی؟
گفتم سر جان، به روی چشمان
دیرگاهیست که در خالی خود میرانم
من ز خود خالیام و نام تو را میخوانم
من که از عیش فلک دیرزمانی سیرم
میروم عیش نهان از دم جان بستانم
من و این کالبد خاک چه نسبت داریم
روحم و هفت فلک باغ و همه بستانم
نه چو انسان که دلیل شب و پیمان گِل است
روح افلاکم و خورشید بر و دامانم
عقل پرسید کهام دوش و جوابش دادم
خادم عشقم و پیمانهبر جانانم
نه چو بودایم و زندانی این هشتوچهار
فارغ از قدمت این هندسهی ویرانم
شاهراه ازلی میروم آنجا که خدا
جام من ریزد و من نیز بدان پیمانم
من که از حادثهی خاک شبی بگذشتم
حال هر روح خطرکرده چو خود میدانم
در جهان هیچ اثر نیست جز از ما باشد
فارغ از هر نظر و خود ز نظر پنهانم
حلمیا خدمت ساقی چو خطرها کردی
بر در میکدهها نام تو را بنشانم
موسیقی: Wardruna — Algir - Togntale
از آن شب تا بدین شب، گویی از ابدیتی تا ابدیتی. از آن قاره تا بدین قاره، پنداری از کوچهای به کوچهای. از آن دست تا بدین دست، از آسمانی تا آسمانی.
موسیقی: Anilah - Warrior
این خلقت انقضاگرفته
در خویش خزیده جاگرفته
حکمش همه حکم عقل مادون
مأمون عبای لاگرفته
آمد به میان و عشق پا چید
از خلق خراب ناگرفته
در گوشهخوشان به هیچ مستند
در این شب اژدهاگرفته
فردا سحری که عشق تابد
مائیم و دم نواگرفته
درویش نوالهی نهان زد
تا شد شه ناکجاگرفته
حلمی سفر پیاله نو شد
ها کن دهن هجاگرفته
موسیقی: Irfan – More Ta Nali
دلش در کار و جانش وقف بالاست
وجودش رهروی اقلیم حالاست
دهانش پر ز اصوات خموشیست
شب از نجوای بیدارش به لالاست
موسیقی: Sahalé & Samarana - Ntaolo
سرش پرتو زد و دل را نظر کرد
شبانگه قصهّی غم سر به سر کرد
گُل از گِل برکشید و باده پرورد
سحرگه خواب مستان معتبر کرد
جنگسالار دلی، زیباستی
نی فزودی بلکه ما را کاستی
دل به سودای تو از سر باز زد
بر قراری شب به رویا راستی؟