سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

چو به کار قتل خویشم همه در حیات عشقم

چو به کار قتل خویشم همه در حیات عشقم
بی‌خودی چو قسمتم شد همه در جهات عشقم
   
سوی من نگیرد آدم که سویی ندارد این کم
من سوی شما بگیرم که دم نجات عشقم
 
به شبان به روح خیزم که زمامدار روحم
به زبان روح گویم که شه فلات عشقم
 
زاهدان و حلقه‌بازان هر شبی به جوب ریزم
عاقلان به مرگ بیزم که دم ممات عشقم
 
شاعران و لغوگویان که دُم دراز دارند
همه را لگام گیرم، چه گویی که لات عشقم
 
خامشان به خواب بخشم هدیه‌های لامکانی
هر که جان دهد جهانی بدهم که ذات عشقم
 
حافظ صفات روحم، خادم جهان جانم
پرده‌دار آسمان و قاضی‌القضات عشقم
 
حلمی از سخن چه داند که همه زبان من اوست
من که‌ام؟ بگویمت هان! خازن لغات عشقم

چو به کار قتل خویشم همه در حیات عشقم | غزلیات حلمی

موسیقی: Glen Hansard - The Closing Door

۰

یک سیه‌دل ادّعای حق دارد

یک سیه‌دل ادّعای حق دارد
در خفایی جفای حق دارد


در برون به ریش و دوش عبا
زاری و های وای حق دارد


زهد خود پیش خلق می‌زارد
جرم خود در لوای حق دارد


نفس او چون شریک شیطان است
خلق را ساده جای حق دارد


خاصه باید ز سگ بیاموزد
جغد هم خوش وفای حق دارد


روح اهرمن به شکل انسان‌ است
هر خری که نمای حق دارد


سربه‌توی و عام و بی‌نام است 
هر که او نی‌نوای حق دارد


حلمیا شب به کوی باده بیا
ساغری اختفای حق دارد

یک سیه‌دل ادّعای حق دارد | غزلیات حلمی

موسیقی: Imen Mehrzi - Mahboubi

۰

سوی تو آوارگان در هر جهانی کوبه‌کو

سوی تو آوارگان در هر جهانی کوبه‌کو
مردمان آفتابی در پی‌ات دیدارجو
سازهای روح را بر بی‌کسان بنواز خوش
وصلهای عشق را بر خاضعان برپای گو

حلمی

سوی تو آوارگان در هر جهانی کوبه‌کو | رباعیات حلمی

موسیقی: Omar Faruk Tekbilek - I Love You

۰

ای تو را خوش یافتن نایافتن | مثنوی

ای تو را خوش یافتن نایافتن
خاطرت با زلف پنهان بافتن


تو مرو از دل مرو از خوابها
تو مرو از منظر بی‌تابها


خوش نشین بر طاقهای روح‌وش
در دل بی‌خوابهای نوح‌وش


تو درون منزلی صد سالها
ما برون از منزلیم از قالها


ما درون گشتیم و دنیا هیچ شد
نزد ما دیروز و فردا هیچ شد


منزل حال آمدیم از گورها
مرده بودیم و کنون در سورها


سال و ماه و روز و ساعت پوک شد
عقل پروایی بتی مفلوک شد


قبله‌ی ما خاک بود و حال دل
خانه‌ی ما مسجد و امسال دل


آنچه در کوی کلیسا کال بود
در تو یابیدیم و روح حال بود


ادّعای هندوان بشنید دل
حق ولی در نزد تو یابید دل


ای رها از غربها و شرقها
در میان ای شاه رعد و برقها


تو بمان با دل که دل از توست پاک
از تو این حرف و سخن خاموشناک


حلمی

ای تو را خوش یافتن نایافتن |‌ مثنوی حلمی

۰

عشق باشد خدمت آن ماه سرخ

عشق باشد خدمت آن ماه سرخ
رقص در آغوش آن همراه سرخ
عشق باشد رفتنی بی‌بازگشت
تا سرای خامش آن شاه سرخ

حلمی

عشق باشد خدمت آن ماه سرخ | رباعیات حلمی

موسیقی: آرماند آمار - تو شب آفریدی، چراغ آفریدم

۰

از روح خرد خیزد، از عقل حسد خیزد

از روح خرد خیزد، از عقل حسد خیزد
هر چه تو برانگیزی از جان سبد خیزد


از شر چو بپرهیزی شر از سر خیر آید
با خیر چو آمیزی خیر از سر بد خیزد


از خیر و شرت وا شو تا ذرّه‌ی دل باشی
چون ذرّه‌ی دل رقصان از رقص صمد خیزد


این سنّ و عدد هیچ است، تو گرد زمان گردی
از دوش زمان‌گردان این سنّ و عدد خیزد


خواندند تو را جایی، لیکن تو نمی‌آیی
از روح گریزانی پس از تو جسد خیزد


تو خاک بلاخیزی، عزمی که سوا خیزی
از عزم سواخیزان دل کوی ابد خیزد


حلمی ز میان پاشید تا ضرب خوشان بشنید
تو بزم خوشان می‌جو تا از تو لحد خیزد

از روح خرد خیزد، از عقل حسد خیزد | غزلیات حلمی

موسیقی: نیکلاس پاشبرگ - سفر بین دنیاها | قطعۀ پیانو امبینت

۰

خوشان را با خوشان محشور دارند

خوشان را با خوشان محشور دارند
کران را از کران مجبور دارند


صبوران با صبوران باده گیرند
عجولان را به خامی غور دارند


هر آنکس بار خود بر دوش دارد
نه کس را بهر کس در گور دارند


تو غمگینی که غم را دوست داری
خوشان از خنده‌ی خود شور دارند


غمت از دوش خود بر کس میفکن
تو را با جنس خود در تور دارند


جسوران با جسوران در عروجند
خموشان را به حق منصور دارند


عقاید از سر تاریک خیزد
رفیقان دل از دل نور دارند


به سربازی دل حلمی سخن راند
حروف عشق از حق زور دارند

خوشان را با خوشان محشور دارند | غزلیات حلمی

۰

جان بی‌عشقان فدای عقل شد

جان بی‌عشقان فدای عقل شد
خلق بی‌حق در هوای عقل شد


منبر از عقل و فقیهش عقل گشت
نور دل بیرون و جای عقل شد 


وجد را گفتند جفت روح نیست 
پس خلایق در جفای عقل شد


صورت عقلش به خاک عشق دید
خلقتی صاحب‌عزای عقل شد 


هر سویی آواز بی‌عشقان رسید
گوشه‌ها پر از نوای عقل شد


گفت عقل و خورد عقل و برد عقل
ملّت غم مبتلای عقل شد


حلمی از اوصاف راه عشق گو
این غزل که شوربای عقل شد

جان بی‌عشقان فدای عقل شد | غزلیات حلمی

موسیقی: Ara Malikian - Kach Nazar

۰

بازیده‌ی عشق از جهانی بهتر

بازیده‌ی عشق از جهانی بهتر
بربسته دو چشم کاردانی بهتر
بیرون‌شده از مدار یاری خوشتر
از خویش‌گسسته راهبانی بهتر

حلمی

بازیده‌ی عشق از جهانی بهتر | رباعیات حلمی

موسیقی: [Elskavon - Release [Ambient Music

۰

خال و خط خوش نمود عالم و گفتم که هیچ

خال و خط خوش نمود عالم و گفتم که هیچ
کرد بزک صورت پر غم و گفتم که هیچ
روسپی عقل و دین سوی من آمد وزین
کرد ستون قامت پر خم و گفتم که هیچ

حلمی

خال و خط خوش نمود عالم و گفتم که هیچ | حلمی

موسیقی: الیجاه نانگ - گفتگویی با آهنگر

۰

سخنی که مست گوید..

سخنی که مست گوید سخن خدایگون است
سخنی که عقل گوید سخن گِل زبون است
به خراب عیش می‌رو دو سه جام عشق می‌زن
بفکن سر از تنی که به قلاده‌ی شئون است

حلمی

سخنی که مست گوید سخن خدایگون است | حلمی

موسیقی: Fela Kuti - Gentleman

۰

صورت آفتابی‌اش، سیرت انقلابی‌اش

صورت آفتابی‌اش، سیرت انقلابی‌اش
خامشی خطابی‌اش، نور نهان آبی‌اش
شک بتند که کیست او، عقل چرد که چیست او
هیچ مگو که نیست او، هست و ببین غیابی‌اش

حلمی

صورت آفتابی‌اش، سیرت انقلابی‌اش | حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان