مستی اینک آرام میگیرد، و با عبور از طغیانهای جان به کرانه میرسد. امواج خروشان را، و جان را، سرمنزل حق بود. طغیان بیهوده جانها نستاند، چراکه هرچه ستاندنی باید ستانده میشد و هرچه بخشیدنی بخشیده.
موسیقی: Katil - Kuzim
مستی اینک آرام میگیرد، و با عبور از طغیانهای جان به کرانه میرسد. امواج خروشان را، و جان را، سرمنزل حق بود. طغیان بیهوده جانها نستاند، چراکه هرچه ستاندنی باید ستانده میشد و هرچه بخشیدنی بخشیده.
موسیقی: Katil - Kuzim
یار جانی خطّهی خوبان گرفت
جان خرید و جان بداد و جان گرفت
این زمین و این زمان بازی اوست
هر دو سوی مرگ را ایشان گرفت
اغتشاش روزگار از کس مبین
این تکانْ عالم ز شصت آن گرفت
لرزش دست من و ضربان دوست
این چنین تحفه نه کس آسان گرفت
این چنین رقصی که ناپیدا خوش است
این چنین کوبی که دل جنبان گرفت
این همه شوری که خلق از خویش زد
حضرت حق جمله را تاوان گرفت
گفت حلمی حرف نور و پر کشید
سایه در دنبالهاش طغیان گرفت
موسیقی: Worakls - Inner Tale
بانگ آمد از عدم: بیجاستی
برشو ای ارّابهی ناراستی
بانگ آمد عقل را: خاموش باش!
تو بدین درب آمدی، خود خواستی
صحبت حق را سراپا گوش باش
بیجهت سیمای نفس آراستی
موعد پروازهای نیستیست
خاصه چون بنشستهای برخاستی
راه طغیانی دل این بانگ زد
ما تو را خواندیم و تو از ماستی
دل تو را بگزید و جز این راه نیست
بعد از این توف است و مرگ و کاستی
دوش حلمی در دل شب محو شد
بانگ آمد از عدم: بیجاستی
موسیقی: Nejla Belhaj - Hezz Ayounek
آگاهی انسانی بسیار به کندی، به سختی و با مقاومت بسیار و با پرداخت هزینههای گزاف یاد میگیرد. چرا که نمیخواهد باور کند بالای او چیزی هست و چرا که او جز خود به چیزی باور ندارد، پس زندگی او را مچاله میکند و به دور میاندازد. در هنگام آسایش و ناز همه دهان گشاد دارند و در هنگامهی توفانها و مشقّات، ایشان که بنای آگاهی و هستی خود را با معنویت، هنر و با جان زندگی محکم نکردهاند و تنها با جسم زندگی نرد باختهاند بسان کلکی نحیف در امواج متلاطم هستی بلعیده میشوند.
آگاهی انسانی یک آگاهی ارتجاعی، متحجّر و عقبافتاده است و روح برای رهایی از این زندان تاریک و چرکین انسانی باید روشهای خلّاقیت را جستجو کند و زندگی خود را وقف موسیقی، هنرهای خلّاق و یا کلام حقیقی کند. ارواح مشفق برای خلاصی از انسان، و برای خدمت به انسان و جوامع انسانی خویش، خود را وقف انواع هنرها و روشهای معنوی میکنند. معنوی یعنی آنچه خلّاق است، بی محاباست، و سبکهای متحجّر و قالببندی شده، پر نقش و نگار و مینیاتوری، سنتّی، درونگرایانه و گوشهگیرانه، و روزمرده ی انسانی را به چالش میکشد، فرو میریزاند، پارهپاره میکند، آتش میزند و به باد میدهد. فرد معنوی، روحیهای یاغی و انقلابی دارد و هنرمندان حقیقی چنیناند. فرد معنوی، هنرمند خلّاق روشهای زندگیست.
طغیان روح در ظرف آگاهی انسانی، سبب رنجها و مشقّات می شود، امّا اینها رنجهای تطهیر و ارتقا هستند و از رنجهای پوچ طلبها و امیال انسانی که سرآخر چیزی جز نکبت و خسارت بیمعنا به جا نمیگذارند، هزاران هزار مرتبه، بینهایت بار، ارزشمندترند. روح باید رنج تطهیر را بجوید، این رنج در شکافهای کوه آگاهیِ در حال ریزش او، آتش و موسیقی جاری میکند و در نهایت او را آزاد میسازد و پیرامون او را نیز غرقه در امواج برکت و وجد الهی میکند.
حلمی | کتاب لامکان