آگاهی انسانی بسیار به کندی، به سختی و با مقاومت بسیار و با پرداخت هزینههای گزاف یاد میگیرد. چرا که نمیخواهد باور کند بالای او چیزی هست و چرا که او جز خود به چیزی باور ندارد، پس زندگی او را مچاله میکند و به دور میاندازد. در هنگام آسایش و ناز همه دهان گشاد دارند و در هنگامهی توفانها و مشقّات، ایشان که بنای آگاهی و هستی خود را با معنویت، هنر و با جان زندگی محکم نکردهاند و تنها با جسم زندگی نرد باختهاند بسان کلکی نحیف در امواج متلاطم هستی بلعیده میشوند.
آگاهی انسانی یک آگاهی ارتجاعی، متحجّر و عقبافتاده است و روح برای رهایی از این زندان تاریک و چرکین انسانی باید روشهای خلّاقیت را جستجو کند و زندگی خود را وقف موسیقی، هنرهای خلّاق و یا کلام حقیقی کند. ارواح مشفق برای خلاصی از انسان، و برای خدمت به انسان و جوامع انسانی خویش، خود را وقف انواع هنرها و روشهای معنوی میکنند. معنوی یعنی آنچه خلّاق است، بی محاباست، و سبکهای متحجّر و قالببندی شده، پر نقش و نگار و مینیاتوری، سنتّی، درونگرایانه و گوشهگیرانه، و روزمرده ی انسانی را به چالش میکشد، فرو میریزاند، پارهپاره میکند، آتش میزند و به باد میدهد. فرد معنوی، روحیهای یاغی و انقلابی دارد و هنرمندان حقیقی چنیناند. فرد معنوی، هنرمند خلّاق روشهای زندگیست.
طغیان روح در ظرف آگاهی انسانی، سبب رنجها و مشقّات می شود، امّا اینها رنجهای تطهیر و ارتقا هستند و از رنجهای پوچ طلبها و امیال انسانی که سرآخر چیزی جز نکبت و خسارت بیمعنا به جا نمیگذارند، هزاران هزار مرتبه، بینهایت بار، ارزشمندترند. روح باید رنج تطهیر را بجوید، این رنج در شکافهای کوه آگاهیِ در حال ریزش او، آتش و موسیقی جاری میکند و در نهایت او را آزاد میسازد و پیرامون او را نیز غرقه در امواج برکت و وجد الهی میکند.
حلمی | کتاب لامکان