به صد هزار آینه مرا به صد هزاره بین
طلوع عاشقانه را تو صدهزار باره بین
تو جسم خاک بینیام، منم عنان آفتاب
نهان صدا بزن مرا، شبانه آشکاره بین
سرود باده میزنم به زخمهی پیالهها
به شب چو مست میروی مرا به جان ستاره بین
مرا خراب بینی و سفیر بیکرانهها
چه ماندهای به ناکجا؟ بیا مرا دوباره بین
الا تو روح مستطاب به جان خفته در حجاب
به روشنی بیحساب بیا مرا نظاره بین
به حرف تام و صوت و نام بیا بگیرمت ز دام
بگو سلام و عشق را تو صدهزار کاره بین
به خاک حلمی قریب گذر چو میکنی دمی
فرشتگان عشق را به سجدهی هماره بین