دیدی که دلا چگونه مطرود شدم
مردی بُدم و چگونه مردود شدم
آن حلقهی عاشقان که تو میگفتی
رفتم وَ در آن سوختم و دود شدم
من خاک بُدم، چگونه بر باد شدم
از بود و نبود خود چه نابود شدم
آتش زدم این خویشتن خوابزده
در مجمر جان عاشقان عود شدم
برخاستم از چرخِ نُسَخپیچ عدم
بیدار شدم، روح شدم، رود شدم
صد عمر زیاندیده بر این خاک گذشت
تا روی تو دیدم همه تن سود شدم
از کعبه و آتشکده فریاد زدم
در میکده آن چه عشق فرمود شدم
حلمی شدم و نهان دو صد جام زدم
بر فرق پیاله چون کُلَهخود شدم