در میادین جنگ چنین آتش و هیاهو نیست چون این وقت که خداوند جان عاشق به خویش میخواند و قلم در دست چون زبانهای بیبدیل از آتش میگردد. رزمندگان چنین خون و آتش نمیآزمایند که عاشقِ تسلیم به حقیقت میپیماید.
در میادین جنگ چنین آتش و هیاهو نیست چون این وقت که خداوند جان عاشق به خویش میخواند و قلم در دست چون زبانهای بیبدیل از آتش میگردد. رزمندگان چنین خون و آتش نمیآزمایند که عاشقِ تسلیم به حقیقت میپیماید.
آسمان را تابیدن به پیمانهی عشق، و زمین را از خون سرخ انار سیراب کردن، به پیمان نور. خورشید را در خویش جستن، و از خویش برون افکندن، و خواب را دیدن و با مضراب نواختن. از رویاها جامی شایستهی سرمستی بهر مردمان هدیه آوردن. از اندوه روی برگرداندن و از ترس و عذاب، و زهد را به صلّابهی وجد کشیدن.
مست کن! آرام باش! بیندیش! بنگر! بیدار باش، با چشم دل. ظرفات را بشناس، خودت را بشناس. بالهایت را تا آنجا که میسّر است بگشا، نه کم و نه افزون. خدا با توست، مهراس، خدا را در کنار خویش پیدا کن، به هر شکل ممکن و به هر جای میسّر؛ در آغوش یار، در میخانه، در بازار، در هنگامهی آواز جغد در تاریکی و پرواز تیز عقاب در ارتفاعات روشن ناممکن. در جلگه و در ارتفاع، مهراس، خدا با توست و به انتظار توست تا از غیاب خویش به در آیی و ظهور کنی.
هنر کن، خدا را در کنار خویش بیاب، و به هر طریق ممکن به جهان جاری کن. خلّاق شو، تا خالق به خود راهت دهد.
حلمی | هنر و معنویت
زندگی یک سفر است و بالاتر از آن برای یک جویندهی حقیقی یک مأموریت. عمل بیعملی یعنی تو از اهداف شخصی خود دست میکشی تا حقیقت تو را به خدمت گیرد. پیروی حقیقت، خادم حقیقت و در نهایت استاد حقیقت خواهد شد، و او مجرای عشق و همکار خداست.
در جستجوی حقیقت از جمعیتها بگسلید و اندکان حق را جستجو کنید.
این سفر زندگیست، نه یک استمنای ذهنی میان میلاد و مرگ.
حلمی | کتاب لامکان
زندگی یک سفر است و بالاتر از آن برای یک جویندهی حقیقی یک مأموریت. عمل بیعملی یعنی تو از اهداف شخصی خود دست میکشی تا حقیقت تو را به خدمت گیرد. پیروی حقیقت، خادم حقیقت و در نهایت استاد حقیقت خواهد شد، و او مجرای عشق و همکار خداست.
هیچ کس نمیتواند حقیقت را تبدیل به ایدئولوژی دلخواه خود کند و از آن ماهی دلخواه خود را بگیرد. هیچ فهم مشخّص و قالببندیشدهای از «آن» وجود ندارد و هر کس «آن» را در مشت بسته نگاه دارد آن مشت از هم میپاشد و آن قالب فرو میریزد. صرفاً با مجرا و محلّ عبور بودن میتوان در خدمتش بود، در خدمتش زنده بود و زندگی بخشید.
حلمی | کتاب لامکان
هر کس که با حق مواجه میشود، به خدمتش میآید و مجرایش میشود. چرا که حق او را فراخوانده است. راه عشق، تعالیم مجرا شدن است. حقیقت هیچ کس را بیهوده نگه نمیدارد، بلکه بهراهآمده باید کاری کند و کمر خدمت ببندد. هر کس که به آسمان بسیار نظر میکند باید برای آسمان کاری کند، چرا که پیش از این آسمان به او نظر کرده است.
سالک همکار ذهن خود و تسلیم نفسانیات خود نیست، بلکه همراه عشق و همکار حقیقت است. حقیقت هر چه را بدو عرضه میکند، باید بدان جهد کند و چون راه مینمایاند باید پیموده شود و چون وظیفه بر شانه مینهد باید به انجام رسد. بنابراین حق در خدمت هیچ کس نیست، بلکه این کس است که باید به خدمت حق در آید و کار کند.
راه دل راهی سراسر کار و بار
نیست این ره راه مردان نزار
گر بخواهی پختگی: بسیار کار
گر بخواهی سوختن: تسلیم یار
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: Mari Samuelsen - Timelapse