مردمان آهستهآهسته به خواب میروند و شب آهستهآهسته روشن میشود. خاموشان آرامآرام حجرههای خلوت و کار ترک میکنند و از راهروهای رخشان میگذرند و در کوچههای باریک شهر و در میادین نادیدنی به دیدار میرسند. خاموشان با مشعلهای خرد و بیداری در دست، به رقص برمیخیزند. خورشیدان روز و مشعلداران شب، تا چرخ بچرخد و بشر نو شود.
جامها بالا میرود و خون طرب به جوش میآید، ظلمت پیراهن میدرد و دیوان و آمال شوم و سرابهای فکر، به سردابها و سراچههای تلخ دوزخ روانه میگردند تا در آتش خدا از خویش پاک شوند.
خروش خاموشیست،
و آنچه بر صحنه است دیری نمیپاید.
حلمی | هنر و معنویت