امشب ز شراب عشق جامی دومنی
از سینهی خون هرآنچه برداشتنی
در دامن جان هرآنچه که کاشتنی
بر قلّهی دل هرآنچه افراشتنی
امشب ز شراب عشق جامی دومنی
از سینهی خون هرآنچه برداشتنی
در دامن جان هرآنچه که کاشتنی
بر قلّهی دل هرآنچه افراشتنی
طبع سنّتشکنم دوش به غوغا برخاست
آن سوی نه فلکش یکتنه از جا برخاست
قالب صورت و اسماء و صفت را بشکست
کار دیدار خدا بود و چه زیبا برخاست
موسیقی: Vitas - Soul
این شب پرعُجب باری بگذرد
عقل کج حالی از این سر میپرد
جام دل بالا برید ای دوستان
آن که ره خود اوست خود ره میبرد
آن خوابروان شبان به طغیان خیزند
از خویش پرند و کوچهی جان خیزند
نادیده به چشم و سوی پنهان بینند
خاموش نشسته مست و رقصان خیزند
با سکوتی مشتعل آغشتهام
در سکوتی این چنین گم گشتهام
آری آری این چنین پیدا منم
چون که پنهانی به جانم کِشتهام
به خدا که بیخدایی به از این خدانمایی
به خدا که کفر بهتر ز مذاهب هوایی
سر آن اگر نداری که ز خواب مرگ خیزی
دم آن گرفته این دل که ز مرگ خود در آیی
چون گشودم دفتر قانون عشق
شسته شد دل از غمش در خون عشق
طاقت رنجم نگر چون میدهد
حضرت شاهنشه بیچون عشق
ای ماهگرفته راه پیداست
ای روح بیا که راه اینجاست
عقل ارچه دو صد ستاره دارد
عشق است که خاصه راهپیماست
دوای درد جانم اعتماد است
به چشم بسته جاندادن به باد است
چه باک از خندههای تلخ جانان
که نوش عاشق از غمهای شاد است
همه حرفها از اینست که تو نور خویش یابی
به نهان روی و آن جان به حضور خویش یابی
نه که قصّهگوی باشی ز حریم دوستداران
که تو قصّهجوی باشی و عبور خویش یابی
گویند بهار عشق خون است
این قصّه ز ابتدا جنون است
آن ره که بدایتش چنان است
پندار نهایتش چهگون است!
به فریادی خمش گویم جز آزادی نمیدانم
ز جای غم مپرس از من که این وادی نمیدانم
شعف از درد میخیزد، چو زن بر مرد میخیزد
ز جانم گرد میخیزد، جز از شادی نمیدانم
موسیقی: Rajna - Glorian