بیایند سگان و گربگان، خران و گاوان و گوسفندان، طوطیان و قناریان و مرغان عشق حکومت زمین را به دست بگیرند، مگر کار و بار آدمی سامان گیرد. از انسان که دیدیم - این اصغر مخلوقات - هیچ برنیامد. مگر از عاشقان برآید، خاصه سگان.
تو این را اهانت به خویش میدانی، ای نادان! خداوند تو را اهانت به خویش میداند. خداوند تو را که جز خود نمیبینی و به خویش و همسایه رحم نمیکنی اهانت مطلق به خویش میداند. تو که تنها همکیش میشناسی و همنژاد و هممذهب و همآیین، تو که انسان را تقسیم کردهای و تفریق کردهای، و جز خود و بلاهت خود هیچ نمیبینی؛ تو بر عالمیان اهانتی. تو تحریفی، جعلی و خسارتی.
انسان سلاح میسازد، عاشق سپر. انسان عزا میسازد، عاشق موسیقی. انسان سخن میگوید، عاشق خاموشی. سگ میرقصد و گربه میخواند و پرنده آواز وصال سر میدهد، از آدمی امّا جز فریاد نفرت و عربدهی نخوت برنمیآید.
بیایند مرغان عشق
و آن آوازِ هماره بخوانند.
از انسان، سخن
و از عاشق، خموشی.
حلمی | کتاب آزادی