پشت سکّانم، مرا واگیر کن
خلقت از طرز بیانم سیر کن
بخت سرخوش، جان سرکش، جام پُر
این همه چون شعله ها تکثیر کن
من سراپای وجودم عشق شد
تو چنین کردی و خود تدبیر کن
ساز خود آورده ای، مضراب زن
این قلم خود ساختی، تقریر کن
زیر و رویم را چو خود افراشتی
پس تو خود این زیر و رو تصویر کن
رو اگر در خاک هم، توفیر نیست
ذات را در خلق عالمگیر کن
چون قلم در دست حلمی نور شد
آن جهان در این جهان تحریر کن