دوبیتی ۷۰۴.
ای رها از جان خود، او را بخوان
حرف او را گو و او از خود بدان
کار او را کن برو از راه او
جام او زن گرچه باشد شوکران
منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]
دوبیتی ۷۰۴.
ای رها از جان خود، او را بخوان
حرف او را گو و او از خود بدان
کار او را کن برو از راه او
جام او زن گرچه باشد شوکران
منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]
دوبیتی ۸۸۷.
عرش جویان را زمین بنگاه نیست
منزل عشّاق در این راه نیست
عزم دل چون می کنی هشیار باش
چون خروج از راه دل دلخواه نیست
منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]
جان و عمل خود را سوی تو روان کردم
از تو به زبان گشتم، حرف از تو دوان کردم
نام تو سراییدم، منظومه ی کامل شد
این هیئت خورشیدی در روح وزان کردم
حلمی
عشق، فراخاستن از حدّ خویش
پر زدن و ردّ شدن از سدّ خویش
روح تویی، ذرّه ی دیگر مجو
آنِ خودی، بر شو پی ردّ خویش
حلمی
دمادم نو بگویم نو بجویم
برانم کهنه ها تا نو بپویم
مرا با کهنه جویان هیچ ره نیست
که ره نو باشد و من نو بگویم
حلمی
با جنون خاص خود رقصیده ام
من تو را با این جنون باریده ام
هر که با عقلش به کار رنگ و بوست
من تو را بی رنگ و بو پاشیده ام
حلمی
موزیک ویدیو: The Mystery of the Bulgarian Voices ft. Lisa Gerrard
ما جام خداییم و رهاییم از خود
هر لحظه بمیریم و بزاییم از خود
در خاطر ما هیچ کسی باطل نیست
جز این من خفته که بساییم از خود
حلمی
کنه تو پوییدم و پس زنده ی آزاده شدم
عارف آماده بُدم، عاشق جانداده شدم
عشق مرا برد به آنسوی رواقین فلک
راز تو بگشوده شد و مشعله ی باده شدم
حلمی
هر که هر چه گفت را انکار کن
خویش را از خلق دون بیزار کن
آتشی بر تخت و بخت خویش زن
وانگهی با عاشقان دیدار کن
حلمی
موسیقی: Rajna: Pearl of Ashes
برو سوی دردمندان که گداز روح دارند
سوی آن شهان عاشق که نماز روح دارند
سوی آن هزاردستان که ز غیب سرفرازند
برو تا تو را بگویند که چه راز روح دارند
حلمی
موسیقی: Armand Amar: Mongolia & Crowds
همه از روح گریزند و تو در روح بخیزی
همه در بند چرایند و تو بی چون بستیزی
سخن روح چنین است و دم روح همین است
که همه بنده ی خاکند و تو از خاک گریزی
حلمی
جان و عمل خود را سوی تو روان کردم
از تو به زبان گشتم، حرف از تو دوان کردم
نام تو سراییدم، منظومه ی کامل شد
این هیئت خورشیدی در روح وزان کردم
بشنوید: "اخگران" از مکس ریشتر