سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

تو همه‌ای

همه افتادند که تو برخیزی. همه برخاستند که تو بنشینی. همه بال و پر از خویش کندند که تو بال و پر گیری. همه بال و پر رویاندند چون تو بی بال و پر شدی. همه دیدند چون تو از دیدن نظر برگرفتی، و همه ندیدند چون تنها تو دیدی. تنها تو هستی و هیچ‌کس جز تو نیست، و در این همگی تو نیستی، و تو همه‌ای.


آری، تو بگویی «نه»،
امّا تو همه‌ای.


حلمی | کتاب لامکان

۰

رقصنده با خدا

چنانکه شراب در خون می‌ماند، جنون می‌رقصد، پرنده می‌پرد، باد می‌زند و سرو می‌خواند. چنانکه راه در قلب گشوده می‌شود و راز آواز می گیرد. چنانکه پرده بالا می‌رود و قوی به یقین راه می‌یابد و ضعیف به ایمان می‌لرزد و وامی‌ماند. چنانکه یک هزار می‌شود و هزار هیچ. چنانکه خواب خاک می‌شود و رویا بالا می‌تند و روح بر سر رویا می‌شکفد. چنانکه روح از روح فرا می‌خیزد و در خدا می‌پیچد و در خدا می‌لرزد و در خدا جرقّه می‌زند و در خدا می‌رقصد و با خدا می‌رقصد و رقصان با خدا به زمین بازمی‌گردد. عاشق چنین است.


حلمی | کتاب لامکان

عاشق | کتاب لامکان

موسیقی: Katil - Kuzim

۰

آن شور حقیقی..

آن شور حقیقی در قلب، آن آتش‌زنه‌ی بی‌سببی، آن نور حقیقی روح تابیده در سینه‌ی خاکی، آن یافته شود، آن محال در حال، آن در سینه بنشیند، کار تمام است. آنگاه سالک محض به سالک عاشق بدل شده، و سوختن آغاز گردیده و هرگز پایان نخواهد پذیرفت. 


در کوره‌های عشق عاشقان با هم به مزاح‌اند. آن دیدارهای ناب و آن سرودهای خلوص. آن گامهای شعله‌ور و آن چهره‌های افروخته از نور خدا. آن سکون جنبنده و آن جنبش خزنده‌ی موسیقی حیات در رگان و ریشه‌های آسمانها و زمین. هر سو عشق، هر سو خروش. 


و هرگز آسمان کوتاه نیست بر سر عاشقان، و هرگز زمین تنگ نیست. زمین فراخ و آسمان فراخ، به فراخی سینه‌ی عاشقان.


حلمی | کتاب لامکان

۰

عمل عشق؛ بخشندگی

آن ‌کس که نمی‌تواند و دیگران را به نتوانستن دعوت می‌کند؛ این روش معنویون نیست. آن کس که نمی‌تواند و دیگران را به توانستن می‌خواند؛ از این معنوی‌تر نیست. او می‌گوید: "منِ خسته اگر از پا نشسته‌ام، امّا تو برو و راه را بیاب و وصل شو!"


درون کافی نیست، بیرون نیز باید با درون یکی شود. بیرون باید بر درون تا شود. درون باید در بیرون حاصل دهد. عاشق باید هنر بپرورد، کتاب خود را بخواند، ساز خود را بزند و  سرود خود را سر دهد. سالکِ عاشق باید گوهر استعداد درونی خویش را بیابد و تقدیم جهان کند. این تقدیم عشق است. سالکِ عاشق، روح بخشنده است. 


چه بسیار که راه را نمی‌شناسند امّا در کار وقف خویش‌اند، چه بسیار که راه را می‌شناسند امّا درون حجابِ بیرون ایشان شده است. یک کلام و بس: درون تا آن زمانی که بر بیرون نتابیده تنها بذری خفته است، در انتظار زمان ظهور. 


می‌توان ظهور را رقم زد. امّا باید به راه افتاد، طاقت رنج داشت و بهانه‌ها را دور ریخت. ذهن می‌تواند هزاران سال سالک درخودمانده را با ماجراهای درونی بفریبد و او را مجاب کند که تنها درون کافی‌ست. سالک عاشق لیکن روح بخشنده است و روح بخشنده یک روح برون‌گرا، برون‌افکن و ایثارگر است. عمل عشق چنین است.


حلمی | کتاب لامکان

روش معنوی | عمل عشق | بخشندگی | کتاب لامکان

۰

چشمه‌ی ابدی

عاشق نان از توکّل می‌خورد، نه از خلق. در کار دل هیچ آویختنی نیست. بند عاشق تنها از آسمان آویخته است. آن را نیز به‌وقت می‌گسلد.


از سرزمینی به سرزمینی، از قاره‌ای به قاره‌ای، از آسمانی به آسمانی. سفر مدام. هیچ ایستگاهی نیست، هیچ توقّفی نیست. هیچ کمالی نیست. سفره‌ی اکتشاف تا بی‌نهایت گسترده.


این چشمه
تا ابد می‌جوشد.


حلمی | کتاب لامکان

کار عاشق | چشمه ابدی |‌ کتاب لامکان | حلمی

تصویری از هرمس؛ ابتدا به عنوان پیامبر خدایان خدمت کرد. خدای تجارت، نجبا، بازرگانان، پیشه‌وری، راهها، مرزها، دزدان، حیله‌گری، ورزشها، مسافران، و پهلوانان ورزشی. خدای چوپانان، سفر، ادبیات و بخصوص شعر. دوّمین فرزند زیوس و مایا. وظایف گونه‌گون و متنوّعی به عهده داشت! 


موسیقی: دولچه پونتس - ترانه‌ی دریا
۰

روش سالک؛ تکاپوی مدام

برای رسیدن به وضعیت آزادی معنوی و آگاهی روح، تلاش فراوان و پرداخت بهای زیادی لازم است. گذشتن از دلبستگی‌ها و علایق سابق یکی از این پرداخت‌هاست. و سپس جستجو کردن «نو» و گذاشتن آن در جاهای خالی کهنه‌های دور ریخته‌ شده. «نو» کم‌کم گسترش می‌یابد و در تمام آگاهی منتشر می‌شود.


سالک همواره در جستجو، تعویض و تکاپوست و چون نظر به دیروز خود کند آن من مرده را نمی‌شناسد.


حلمی | کتاب لامکان


موسیقی: Ara Gevorgyan - Yerevan | Kanun

۰

آنچه عمل می‌کند

آنچه عمل می‌کند نیروی حال نیست، بلکه نیروی تسلیم است.

حلمی | کتاب لامکان

نیروی تسلیم | کتاب لامکان

کتاب لامکان را می توانید در اینجا بخوانید.

۰

بزرگ‌ترین ترس مردمان

بزرگ‌ترین ترس مردمان چیست؟ ترس از آزادی.
و آنچه بر زمین حکم می‌راند؟ ترس مردمان از آزادی. 

حلمی | کتاب لامکان

موسیقی: .Zhaoze - 1911第四回 4th mov

۰

حدّ‌ آگاهی، حدّ آزادی

در آگاهی هیچ حدّی نیست. تمام حدها را ما خود برای خود تعیین می‌کنیم. ما از سر تنبلی آگاهی خود را در قالبی معیّن می‌ریزیم و برای حرکت نکردن حکم‌های معیّنی از جانب خود صادر می‌کنیم و به جهان بیرون نسبت می‌دهیم، سپس آن احکام خودساخته را از بیرون جدّی می‌گیریم و در درون در زندان خودساخته احساس امنیت و راحتی می‌کنیم. چرا که در زندان بودن آسان است. زندانی وهم حرکت دارد، وهم آزادی دارد، وهم وصل دارد و در وهم زنده است. حال آنکه زندان، زندانبان، زندانی‌ها، قفل و در و دیوار زندان همه خود اویند. او تنها یک لحظه باید به وهم خود آگاه شود و سپس قدم در بیرون بگذارد و بهای آزادی را بپردازد. او را هیچ حدّی جز خود او نیست.

حلمی |‌ کتاب لامکان

۰

خوشا رنج؛ تاریخ نو

خواهیم دید که از این عمیق‌ترین نقطه‌ی تاریکی، از این خوابناک‌ترین عمق جهل، روشنا سر خواهد زد و موسیقی خواهد‌ بارید؟ بی‌شک پس از اغمای ترس و خوش‌خوشان غفلت، از رنج تاریخی در پیش روست. خوشا رنج و گنج های شکفته‌اش به خون جان و عرق شرافت. خوشا پس از این، تاریخ نو.

حلمی |‌ کتاب لامکان

۰

خروج از صحنه‌

خروج از صحنه‌ی انسانی مصادف است با ورود به پشت‌صحنه‌ی روح؛ خروج از جهان اوهام و ورود به جهان حقیقت. انسان یک بازتاب از روح و اوهام یک پرده از حقیقت است. سرانجام زمان آن‌ می‌رسد تا روح از بازیگر صحنه‌ها بودن به مقام کارگردانی و صحنه‌گردانی تقدیر خویش نائل آید. 

حلمی | کتاب لامکان

کتابهای حلمی را می توانید در اینجا بخوانید.

۰

کیمیاگری حقیقی

این کاری بی‌وقفه است، کار خلّاقیت. تمام فکر و ذکر یک رهرو از دم صبح تا آخرین نفس شب، باید به کار خلقت باشد. تمام فکر و ذکر آنکس که می‌خواهد زنده باشد باید از خلق کنده و به خلقت افکنده شود؛ خلق‌کردن.


 هر روز باید چیزی نو از درون جان برون افکنده شود. چیزی شفاف، چیزی بامعنا، صادقانه و حقیقی، چیزی از سر مهر و بدون کوچکترین نفع شخصی. حتّی اگر تمام عالم به راه نفع شخصی می‌رود، یک رهروی حقیقی آن طلا، آن نفع‌ها و آن مال‌ها، همه را به خاک بدل می‌کند -چنین کیمیاگری حقیقی- و بر خاک می‌نشیند و چشم می‌بندد، تا گوهر حقیقی را از درون خویش بشکفاند. سالک، طلای انسان خاکستر می‌کند و به باد می‌دهد و مس درون خویش زر می‌کند. این کیمیاگری حقیقی‌ست، نه کار احمقان که خاک زر می‌کنند.


بالاترین مهر است ساختن. در حقیقت، در درون خویش دیدن و از درون به بیرون انداختن. گوشها باید بر معلّمین دروغین بسته شود و چشمها بر صحنه‌های انسانی. تنها سخن حق باید شنیده شود و دست حق باید به کار شود، و دل حق و زبان حق. راه رهروی عاشق از میان خلق می‌گذرد، به خلوت می‌رسد و از خلوت به خدا بالا می‌کشد، و  آنگاه چون به میان خلق بازمی‌گردد، تنها خدا می‌بیند، خلقت خدا می‌کند و به خلق خدا بازمی‌گرداند.


حلمی | کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان