سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

آزادی معنوی

با آب می‌آید با آفتاب می‌پرد. با یک خواب زیر و رو می‌شود و سپس در بیداری خواب خویش که هیچ، تمام خویش را فراموش می‌کند. با یک حرف خوش امید می‌بندد و با یک حرف حق امید می‌گسلد. با باد می‌آید، بر باد می‌رود. زمین را به نام خود می‌خواهد، آسمان را به کام خود. پس زمین را خراب می‌کند و آسمان را بدنام. این کودک خودخواه را می گویم، انسان را. 


از مرگ می‌ترسد، از زندگی هم. پس در زندگی می‌میرد و با مرگ به مرگی دیگر منتقل می‌شود. از خویش می‌ترسد، از خدا هم. پس با "من" مردگی می‌کند و بی‌خود و بی‌خدا عمری به عمری بی‌هیچ حاصل می‌چرخد -می‌چرد؛ چرای بی‌حاصل، نه چون گاوْ پرثمر- این دروکارِ باغ افتخار و نفع و طلب، هزار می‌کارد و هیچ می‌درود، آدمی. 


دانش را سفره می‌کند، دین را سفره می‌کند، عرفان را سفره می‌کند. این چتربازِ سفره‌نشینِ خودکامه. بخشیدن چه می‌داند؟ بخشش را نیز به نما می‌کند، بخشش را نیز سفره می‌کند. باید چنین رخت چرک -رخت آدمی- به دور افکند و رهید. 


حلمی |‌ کتاب لامکان

۰

عاقبت کوتاه شد قصّه؛ آتش

عاقبت کوتاه شد قصّه و آتش در خرمن ددان گرفت. آن خرمن ناپاک جهل و آن مزرع بی‌حاصل تکبّر. عاقبت کوتاه شد قصّه و گرچه همچنان صحنه زین دست نیست، باری چون تاس دل جفت آمده، تقدیر محتوم است. 


تقدیر چه خوش‌تر از خِرَد تکان و چه خوش‌تر از نابودی مردم جهل؟ چه خوش‌تر از انهزام استبداد مردمان رأی و خودخواهی؟ چه خوش‌تر از کوبیده شدن، آنگاه که کوبیده‌ای و به تاراج برده‌ای و انتظارت خوشی‌ست؟ چه خوش‌تر از غرامت، آنگاه که حرص دست از آستین بیرون کرده، به زبان دراز شکوه. چه خوش‌تر، جز کوتاه شدن آن زبان دراز، خوراک سگان! 


گفتند ما مردم‌ایم. گفتم آری، مردم جهل. گفتند ما به درازای تاریخ‌ایم، گفتم آری، تاریخ ظلمت. و تاریخ تاریک بر آتش زدم و کوتاه کردم این قصّه را. 


عاقبت کوتاه شد قصّه
و آتش در خرمن ددان گرفت. 


حلمی |‌ کتاب لامکان

۰

انسان چیست؟ عقل چیست؟

غلبه بر ذهن و غلبه بر انسان. سالک توأمان به نظام باورها و عادات خود در دو سوی درون و بیرون می‌تازد و بر هر دو جهان غلبه می‌کند. ابتدا در درون،‌ سپس در بیرون. برای سالک راه زندگی، زندگی تماماً معلّم است و از در و دیوارش درس و نکته می‌ریزد. حال خردمند می‌بیند و می‌نیوشد و شکر می‌گذارد و جاهل چشم می‌بندد و ابرو تُرُش می‌کند و زبان گله و شکایت دراز می‌کند. باری فرزند کوچه‌های تاریک انسان، حال نور خدا را یافته و بر بالهای موسیقی او به سوی خانه رهسپار شده است. رفتن به سوی خانه، بیرون آمدن از زندان ذهن و روان و انسان است.


انسان چیست؟ لباس زیر روح. حال آنکه آدمی این لباس زیر را رو پوشیده است و به خود افتخار می‌کند، چون دلقکی که می‌پندارد بس جدّی‌ است و به مضحک‌بودن خود آگاه نیست. عقل چیست؟ دمپایی عشّاق. حال آدمی این دمپایی را همه‌جا می‌پوشد و بدان مفتخر است، حال آنکه عقل پاپوش مستراحی بیش نیست. سالک را انسان هیچ افتخاری نیست، و ذهن بهر او ابزاری بیش نیست و روان دامگاهی که بر آن غلبه کرده است. انسان با تمام متعلّقاتش هیچ نیست جز خرقه‌ای بهر افکندن و بالا‌‌ جستن. 


حلمی | کتاب لامکان

انسان چیست؟ عقل چیست؟ | کتاب لامکان

۰

طغیان روح، رنج تطهیر

آگاهی انسانی بسیار به کندی، به سختی و با مقاومت بسیار و با پرداخت هزینه‌های گزاف یاد می‌گیرد. چرا که نمی‌خواهد باور کند بالای او چیزی هست و چرا که او جز خود به چیزی باور ندارد، پس زندگی او را مچاله می‌کند و به دور می‌اندازد. در هنگام آسایش و ناز همه دهان گشاد دارند و در هنگامه‌ی توفان‌ها و مشقّات، ایشان که بنای آگاهی و هستی خود را با معنویت، هنر و با جان زندگی محکم نکرده‌اند و تنها با جسم زندگی نرد باخته‌اند بسان کلکی نحیف در امواج متلاطم هستی بلعیده می‌شوند.


آگاهی انسانی یک آگاهی ارتجاعی، متحجّر و عقب‌افتاده است و روح برای رهایی از این زندان تاریک و چرکین انسانی باید روشهای خلّاقیت را جستجو کند و زندگی خود را وقف موسیقی، هنرهای خلّاق و یا کلام حقیقی کند. ارواح مشفق برای خلاصی از انسان، و برای خدمت به انسان و جوامع انسانی خویش، خود را وقف انواع هنرها و روشهای معنوی می‌کنند. معنوی یعنی آنچه خلّاق است، بی محاباست، و سبکهای متحجّر و قالب‌بندی‌ شده، پر نقش و نگار و مینیاتوری، سنتّی، درونگرایانه و گوشه‌گیرانه، و روزمرده ی انسانی را به چالش می‌کشد، فرو‌ می‌ریزاند، پاره‌پاره می‌کند، آتش می‌زند و به باد می‌دهد. فرد معنوی، روحیه‌ای یاغی و انقلابی دارد و هنرمندان حقیقی چنین‌اند. فرد معنوی، هنرمند خلّاق روشهای زندگی‌ست. 


طغیان روح در ظرف آگاهی انسانی، سبب رنجها و مشقّات می شود، امّا این‌ها رنج‌های تطهیر و ارتقا هستند و از رنج‌های پوچ طلبها و امیال انسانی که سرآخر چیزی جز نکبت و خسارت بی‌معنا به جا نمی‌گذارند، هزاران هزار مرتبه، بی‌نهایت بار، ارزشمندترند. روح باید رنج تطهیر را بجوید، این رنج در شکافهای کوه آگاهیِ در حال ریزش او، آتش و موسیقی جاری می‌کند و در نهایت او را آزاد می‌سازد و پیرامون او را نیز غرقه در امواج برکت و وجد الهی می‌کند.


حلمی |‌ کتاب لامکان

طغیان روح، رنج تطهیر | کتاب لامکان

۰

انحراف، چه انحرافی..

انحراف، چه انحرافی! انحراف از آگاهی انسانی. خروج، چه خروجی! خروج از مذهب آدم. و برخاستن، چه برخاستنی! برخاستن از همه چیز. و پذیرفته شدن در آغوش بی‌منّت و لامذهب خدا. مذهب عشق.

حلمی | کتاب لامکان

کتاب لامکان را می‌توانید در اینجا بخوانید.

۰

نوای سفیران

عشق، سکوت خزنده، بگویم عشق، سکوت سخنگو. عشق، نوای سترگان در نی‌انبان پرنده. عشق، خروش دلیران در خاموشیِ هر سو دونده. عشق، بگویم، آه، نوای سفیران.

حلمی

موسیقی: Irfan - Return to Outremer

۰

سفر عشق

هدیه ای از عشق، هدیه ای از رنج. نوش قلب عاشقت. و این بوسه ی آتشین خدا جداره های سخت قلب می سوزاند و آن یاقوت سرخ تپنده به تو می نمایاند. هماره عشق، هماره رنج و هماره تابش سرخ گوهر دل. 


هماره راههای ناهموار و هماره همّت های پولادینِ در عشق سربرآورده. هماره رزم و در فاصله ی دو رزم، بزمهایی از نور و نوا. در بحر عشق، هماره راندن. بی هیچ مکث، هماره پرواز. چون بنشستن، برخاستن، چون غنودن، ایوان فلک آراستن. 


دنیا، هیچ، همه هیچ، لحظه ای به منظره اش ننگریستن. چون موشک به دنباله ی آتشین، سفری مستقیم به مقصد قلب خدا. راه در برابرت گسترده، همه چیز را به راه وانهادن و بی غباری درنگ، سر به ماه سپردن. 


حلمی | کتاب لامکان

سفر عشق | کتاب لامکان

موسیقی: ارکستر سه نفرۀ آرشیدوک از بتهوون

۰

زمانه‌ی تفریق

زمانه ی تفریق. پیش از وصل، فصل. خَلق را به خویش نهادن و بی خَلق برخاستن و خُلق را آتش زدن، بی خُلق برخاستن. غم را وانهادن و شادی را، و هر طلب پست را، و هر آرزو و امید. همه بندها بگسستن، از سست ترین تا سخت ترین. هیچ ندا را پاسخ نگفتن، به هیچ آیین و ادب سر نجنباندن، و سر به هیچ سر فرو نیاوردن، نه خدا و نه انسان. از همه چیز سر کشیدن. بی باور به قدمگاه حقیقت رفتن و سر گوش تا گوش به تیغ استاد عشق سپردن. 


طرد شدن، خاک شدن، خاکِ حقیقی، نه خاکِ خاک. خاکِ آسمان، و چون خاک بر آسمان پاشیدن. تپیدن در مرکز رنج، و رنج را تاب آوردن تا مغزِ استخوان، و ریشه به ریشه و مو به مو از انسان گشوده شدن و در خدا تابیدن. 


زمانه ی تفریق.
پیش از وصل، فصل.


حلمی | کتاب لامکان

زمانه‌ی تفریق | کتاب لامکان

۰

تمام بیا

حالا که داری می آیی بیا، تمام بیا، و همه ی هست و نیست ات را برای باختن به میانه آر. بیا آن چنان که هستی، و میندیش به آن چه که خواهی شد. آنچه که بدان بدل خواهی شد هستِ حقیقی توست. آنچه که می بازی پشیزی نمی ارزد و آن همه برای باختن است. 


بیا 
تمام بیا
و همه ی هست و نیست ات
را برای باختن
به میانه آر
و میندیش از اندکی و از بیشی
و مهراس از عشق، این آسان ترین دشوارها.


حلمی | کتاب لامکان

تمام بیا | کتاب لامکان

موسیقی: موتزارت - سرناد پوستورن

۰

جنگ رویاها

همیشه آن چه که هست بهترین چیزیست که می توانست باشد. زمان از میان بی نهایت امکان، تنها امکان تحقّق را به ایشان می دهد که به رویاهای خویش جامه ی عمل می پوشانند، حتی اگر رویای بد را به بی رویایی رجحان دهد. همیشه آنچه که اندکی بهتر است با چیز قبلی جایگزین می شود. آن چه که هست یعنی آن چه که امکان منعکس شدن یافته است و آن چه که باقی مانده است یعنی قدرت باقی ماندن در سطح انعکاس یعنی جهان بیرون را یافته است. 


تکامل قاعده ی جهانشمولِ آگاهی است و چون در لطیف جاریست، در ثقیل نیز ساریست. همه ی جهانها در حال تغییر و تکامل اند و هر چه زیر روح و در سراپرده ی زمان است در حال تغییر و تکامل است. بهشت ها و دوزخ ها در حال تغییر و تکامل و نو شدن اند و چون اینها همه در اقلیم زمان هستی دارند همه در حال بازسازی، اصلاح، تغییر و تکامل اند، درست همانطور که بر زمین رخ می دهد. آن چه بیرون از زمان و در وادی روح به بالاست  نیز در حال وسعت یافتن و گسترش در خداست. آگاهی به هر شکلی و در هر مکان و لامکانی همواره در حال حرکت و ارتقاست. 


ابتدا چیزی در درون روی می دهد، رویایی در درون نطفه می بندد، رشد می کند و برمی خیزد و تکامل می یابد. پس تکامل در وادی رویاها نیز روی می دهد، و آن که رویاپردازتر است و آن که به تخیّل میدان شوریدن می دهد، در عرصه ی واقعیت مادّی نیز امکان تحقّق بیشتری می یابد. آن چه امروز رویاست، فردا به جسم واقعیت تنیده می شود و مسیر رویایی که می خواهد به واقعیت بدل شود از عرقریزان و تلاش و تکاپوی بیرونی می گذرد. هیچ رویا چون صرفاً رویاست به بیرون منعکس نمی شود و فرآیند انعکاس یک فرآیند پرزحمت و عرقریز است و اگر این فرآیند طی نشود رویا چون جنینی و یا کودکی نارس سقط یا تلف می شود.  


امروز، حاصل رویای دیروز است، و اگر مردمان امروز این واقعیت را نمی پسندند باید فکر چاره کنند، چون دیروز رویاپردازان خوبی نبوده اند. هر کس در بطن زنده ی رویاهای دیروز خود زندگی می کند و هر کس دقیقاً در همانجاست که خود ساخته است. آن که این را نمی خواهد باید جسارت به رویاپردازی کند، و آن کس که این را می خواهد هم نباید به این خانه ی آمال خویش دل ببند، چون این جهان تغییر است و آن کس که امروز به قوّت بیشتری رویا می پردازد فردا این عمارت امروز را سرنگون خواهد کرد و البته که این جهانِ جنگ رویاهاست و جهان، عرصه ی نبرد خیالپردازان است. 


حلمی | کتاب لامکان

جنگ رویاها | کتاب لامکان

کتاب لامکان را می توانید در اینجا بخوانید.

۰

مرتبه‌ی آزادگی

مرتبه‌ی آزادگی ختم مراتب جهانهای زیرین است و این تازه آغازی در جهانهای خداست.

حلمی

مرتبه ی آزادگی | کتاب لامکان

موسیقی: 2CELLOS - Eye Of The Tiger

۰

جدّ و آباد همه چیز

موسیقی، جدّ و آباد همه چیز است.

حلمی

درباره موسیقی | کتاب لامکان

موسیقی: پوئم سمفونیکِ "رقص مردگان" اثر کامیل سن-سانس

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان