سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

یادآوری معنوی

حال میلیونها سال گذشته است. عقلا و فلاسفه طفلان نوپای خلقت اند، و سالکان عشق گامهای بلند خویش برمی دارند. بر سالکان عشق نیز هنوز بسیار گامها و چرخه هاست، لیکن چون نام عشق بر زبان می رانند و جام عشق می نوشند، به جرگه ی نجات یافتگان و سعادتمندان راه ابدی راه یافته اند. سالکان عشق، این خوانده شدگان، سرانجام از دام بیرون خواهند جست. 


حال میلیونها سال گذشته است. همه چیز به یاد آورده می شود و همه چیز باید از خاطر زدوده شود. کان در گیاه متولّد می شود، گیاه در حیوان، حیوان در انسان، و انسان در روح. همه چیز بالا می خیزد. کار را آن می کند که در گام بلند خویش استوار بماند. حرف از یاد خواهد رفت، زبان فراموش خواهد شد، خاطرات رنگ خواهند باخت و جسم اصلیت خویش را خواهد بازید، چرا که آن را اصلیتی نیست و اصلیت تنها از آن روح است. خاموشی خواهد وزید و سخن از رحم خاموشی بیرون خواهد خزید. 


نقطه ای بر انتهای یک تکامل و کلمه ای بر سر سطر. پلّکان تا بی نهایت بالا می رود و هرگز هیچ پایانی نخواهد بود تا آن روز که طومار پیچیده شود. آنجا نیز پایانی نخواهد بود، چرا که جایی نخواهد بود و زمانی، و آنجا را که جا و زمان نیست، پایانی نیز نیست. آنجا تنها جان است، جان را پایان نیست. آری عشق جاودانه است. میلیونها سال گذشته است، میلیونها نیز خواهد گذشت. به پایان خواهد رسید و آغاز خواهد شد. تنها عاشق از چرخ رسته است. 


خاموش باش، تعجیل مکن، مَسِتا! خود را مفریب و برده ی هیچ راه مباش. رهرو باش! باز از نو از پس هزاره ها بشنو: خود را بشناس! همه چیز را به عزم چیز بالاتر پشت سر بگذار. اگر عالِمی، بالا بیا، دینداری، بالا بیا، فیلسوفی، بالا بیا! عاشقی، بالا بیا، بالاتر! حرکت مکن، بجنب! راه را پیدا کن، راه بشناس. در راه خودت را وقف کن. تنها یک کار کن، چه بهتر که آن یک کار شناخت تو باشد. دنیا را بشناس و آنگاه فراموش کن. فراموشش کن تا در خاطر خدا به یاد آورده شوی. 


به یاد آر:
تو روحی،
فرزند خدا.


حلمی | کتاب لامکان

۰

آنچه ببینی میان جنبش فرخندگی ست

دوبیتی ۹۶۷.


آنچه ببینی میان جنبش فرخندگی ست
مذهب آزادگی، راست خود زندگی ست
ملک شعف آمدی، رخت عزا دور ریز
وقف شو در کار ما کاین ره بخشندگی ست


حلمی
خواندن دوبیتی های حلمی در کتابخانۀ دلبرگ. اینجا.

آنچه ببینی میان جنبش فرخندگی ست | حلمی

۰

وقت پروانه شدن

آیا بشود که آیینه ی تاریک ابلیس نمای عرف در هم بشکنی، ای دوست؟ آیا بشود آتش سرد تعارفات شیطانی خاموش کنی و بر خویش شعله بگشایی و حجابها همه بسوزانی؟ آیا بشود که از خواب ابریشمین ایده ها برخیزی و این تارهای هزارقرنه از گرد خویش بگشایی و با واقعیت نور مواجه شوی و آغوش گرم صدا تن پوش کنی؟ آری، اینک وقت پروانه شدن. 


حلمی | کتاب لامکان

وقت پروانه شدن |‌ کتاب لامکان | حلمی

۰

با تو آزادم، دلم بی تاب نیست

با تو آزادم، دلم بی تاب نیست
با تو جانم در سپاه خواب نیست
با تو چشمانم پر از خورشیدهاست
در گلویم جز شراب ناب نیست
حلمی

با تو آزادم، دلم بی تاب نیست | حلمی

۰

در راه حقیقت تو دمادم برخیز

در راه حقیقت تو دمادم برخیز
از شادی بیهوده و از غم برخیز
تا معرفتی که نیست جز بی خویشی
از باور بند و بند عالم برخیز
حلمی

در راه حقیقت تو دمادم برخیز - حلمی

۰

رستم از آن روشنی های حقیر

رستم از آن روشنی های حقیر
رستم و من نیستم دیگر به زیر


چیستم من؟ یک قلم در دست یار
کیستم من؟ قاصد شاه منیر


از کجایم؟ آسمانهای بلند
سر کشیده تا فلکهای حریر


از چه گویم؟ موسقی نام او
سررسیده بر زبانم همچو شیر


همچو شیرم نعره کش از عمق شب
باز روحم گشته از جانش سفیر


نیستم من آدمی هم نی پری
عاشقم، آزاد از چرخ اجیر


گفت حلمی با نوای عشق رست
از چهار و هشت افلاک شریر


۰

عقیده، اندیشه و عشق

اندیشه از عقیده خلاصی دهد، عشق از اندیشه.

حلمی

عقیده، اندیشه و عشق - حلمی

۰

از گستره ی درک به دور..

از گستره ی درک به دور، سر در خود پیچیده، دیوانه، رها. چنین خوشم. 
با آفتاب نشستن، حال آن که جمعیتی در انتظار او، در وهم و در حجاب. 
در گریز از خویش؛ آدمی. من؛ بی خویش، با دوست، بی همه ی با همه. 
جاریستم در رگ عشق، جاری چو هزار رود، در هزار پود. 
با کیستم؟ من کیستم؟ من؛ عشق، آتش، نور، دود. 


حلمی | کتاب لامکان


۰

رستنی دارد دل دیوانه خو

رستنی دارد دل دیوانه خو 
رستنی از هر دری از هر دو سو
از سر صحن میان تا لامکان 
تا شود با روح تازان روبرو

حلمی

دوبیتی حلمی - رستنی دارد دل دیوانه خو

۰

عشق دارد حرکتی همچون قیام

عشق دارد حرکتی همچون قیام
خود قیام است این خروج مستدام
حجّ عاقل باختن در ننگ و نام 
حجّ عاشق تاختن بیرون ز دام


حلمی

Painting by Vito Campanella 

۰

برخاستن از خود و پرواز تا خدا

اگر می خواهید خود را بشناسید باید از خود برخیزید. و اگر می خواهید خدا را بشناسید باید تا خدا پرواز کنید. پس ابتدا باید از خود برخیزید.

حلمی | کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان