سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

طریق خامشان طی کن

طریق خامشان طی کن
سلوک حرف لرزان است
میان چشم های تو
طریقی سوی یزدان است
حلمی

۰

طریق خامش معراج گردی

طریق خامش معراج گردی
چنان بالاست این پنهان نوردی
که صد فرسنگی اش در گِل نشستند
هزاران بوعلی و سهروردی
حلمی

۰

کتاب عاشقان خواندی به اعلام اهورایی؟

کتاب عاشقان خواندی به اعلام اهورایی؟
همه اصوات حیرانی، همه انوار شیدایی
نشان عارفان حقّ که بی تصویر و خاموشند
بیابی ار ز پای افتی، ببینی ار خراب آیی
حلمی

۰

هفتاد و دو ملّت همه بین نقش سراب

هفتاد و دو ملّت همه بین نقش سراب
یک ملّت بیداری و آن هم به حجاب
در پرده چو خواهی که تو را راه دهند
بیدار شو از مشغله ی مردم خواب
حلمی

۰

عقل! مگو خرقه به نام من است

عقل! مگو خرقه به نام من است
خیر و شرت هر دو به کام من است


گرچه چپ ات از دم بالا تهی ست
در چپی اش نیز غلام من است


راستی ات هم که پر از کژمژیست
هر کژی اش چینک دام من است


خاص که از پستی عامی بریست
خاصیت جلوه ی عام من است


درّه مگو، قلّه ی وارونه ی بین
ژرف شو در ژرف که جام من است


گفت خدا حافظ یاران عشق
گفتمش این لحظه سلام من است


گو بشود هر چه شود باک نیست
هر ضربانی به نظام من است


حلمی از این راه و از آن راه نیست
تیغ حقیقت ز نیام من است

۰

خود را ببین

خود را ببین

۰

تو یکی از آسمانی در کنار

تو یکی از آسمانی در کنار 
تو رفیق راهی و دستی ز یار
تو میان شب ز کُهسار آمدی
برکتت باد ای ندیم روزگار


حلمی

Painting: A friend of order, by Rene Magritte


۰

قافله ی عشق به جان شماست

قافله ی عشق به جان شماست
آنچه بجویید از آن شماست
نیست برون هیچ به جز سایه ای
نور که خواهید میان شماست
حلمی

قافله ی عشق به جان شماست - حلمی

۰

باز ز حکّام نور نامه رسید از شعور

باز ز حکّام نور نامه رسید از شعور
باد بیا گوش کن این جریان حضور
آب بیا رود شو تا اقیانوس عشق
شعله بیا پر بگیر تا فلک بی عبور
حلمی

باز ز حکّام نور نامه رسید از شعور - حلمی


۰

هستی از آن است که عاشق شویم

هستی از آن است که عاشق شویم
نیست از این هست ِخلایق شویم
پیش تر از آن که اجل سر رسد
عقل رها کرده و لایق شویم
حلمی

هستی از آن است که عاشق شویم - حلمی

۰

من بروم از طرفی، جمعیت از راه دگر

من بروم از طرفی، جمعیت از راه دگر
هر که به هر که برود من سر جایم به خبر


روح به کس رو نکند جز به خدامرد زمان
آه چه کس فهمد از این حرف مفاهیم قَدَر


هیچ کس از حرف من و راه من آگاه نشد
حرف ورا گفتم و او هست مرا همچو پدر


من پسر حقّم و در راه پدر خون بخورم
در ره مجنونی و مستیم سراپای خطر


در ره بیرون ببرم جمعیتی سوی یکی
آن دگر جمعیتی می کشم از سوی دگر


خرقه ی مردم ببرم دوش یکی مرد خَلَف
آن دگر آن خَلَف از راه برم سوی شرر


خوابره چشم تو را می روم و کس نکند
شکّ که چه شرّ بارد از این راه شرربار قمر


رزم تو و بزم تو را هر دو بجستیم و عجب
هر دو یکی مانَد و زین هر دو یکی زان دو بتر!


ای سخن از دست بشد حلمی از این راه بیا
تا به خرابی نبری حرف و سخن را به هدر


۰

عشق یعنی گفتگو با نور دوست

عشق یعنی گفتگو با نور دوست
صحبتی بی خویشتن در طور دوست
عشق یعنی گم شدن از شهر خلق
در نهانی تا شدن مشهور دوست
حلمی

عشق یعنی گفتگو با نور دوست - حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان