سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

در وادی روح، کار دل، باریدن

در وادی روح، کار دل، باریدن
غوغای جهان به چشم رویا دیدن
خیر و شر عالم همه یکسان هِشتن
در هر خبری دست خدا یابیدن
حلمی

در وادی روح، کار دل، باریدن - حلمی

۰

در راه حقیقت تو دمادم برخیز

در راه حقیقت تو دمادم برخیز
از شادی بیهوده و از غم برخیز
تا معرفتی که نیست جز بی خویشی
از باور بند و بند عالم برخیز
حلمی

در راه حقیقت تو دمادم برخیز - حلمی

۰

سخن از ساحت آن ماه خیزد

سخن از ساحت آن ماه خیزد
چه گویم من، سخن از شاه خیزد
چنان بشنو که گویی دوست گوید
چنان می رو که گویی راه خیزد
حلمی

سخن از ساحت آن ماه خیزد - حلمی

۰

محو در ذاتم و گاهی به برون می خیزم

محو در ذاتم و گاهی به برون می خیزم
گه به تک، گه به دویی، گه به قشون می خیزم
ساعتی عشق کنم در دم تنهایی خویش
ساعتی نیز سراسیمه به خون می خیزم
حلمی

محو در ذاتم و گاهی به برون می خیزم - حلمی

۰

مست خواب هوشی و مدهوش گِل

مست خواب هوشی و مدهوش گِل 
بر شو بر شو زین شب مخدوش گِل
بر شو از این کوچکی این کودکی 
بر شو از شبخانه ی مفروش گِل
حلمی

مست خواب هوشی و مدهوش گِل - حلمی

۰

قلب عاشق شعله سازی می کند

قلب عاشق شعله سازی می کند
دلنوازی روحبازی می کند
عقل در تفسیر خود سرگشته است
عشق امّا سرفرازی می کند
حلمی

قلب عاشق شعله سازی می کند - حلمی

۰

سلام ای روز نو، ای ساعت نو

سلام ای روز نو، ای ساعت نو
سلام ای مردمان ساحت نو
جهان نو، آدمی نو، عاشقی نو
اذان نو، گنبد و قدقامت نو
حلمی

سلام ای روز نو، ای ساعت نو - حلمی

۰

بخوان و برقص نگارا در این خوابگاه خزان

بخوان و برقص نگارا در این خوابگاه خزان
که صوت تو آسمان کِش است و درمان است
به خاک نشسته ای که جانت سوی دیار کشند؟
تو عزم کن سوی خانه ای که در جان است
حلمی
نقّاشی: رقص، اثر فریدون رسولی

بخوان و برقص نگارا در این خوابگاه خزان - حلمی

۰

سوز بالا دارم و جان روشن است

سوز بالا دارم و جان روشن است
روشنی از این عروج بی من است
نام جانان بر زبان و نور حقّ 
بر سرم همچون خروش بهمن است
حلمی

سوز بالا دارم و جان روشن است - حلمی
۰

رستنی باشد هم از بند شماست

رستنی باشد هم از بند شماست
پشت هر بندی دو صد نور و صداست
بگسلی چون از مدار قرن ها
هر کجا چون رو کنی بحر خداست
حلمی

رستنی باشد هم از بند شماست - حلمی

۰

به کار دل فرا رفتن قرار است

بخیزید ای عزیزان از سر خود
به پا خیزید از هر منبر خود
به کار دل فرا رفتن قرار است
ز کار و بار و فکر و باور خود
حلمی
نقّاشی: سمفونی خورشید، اثر ولادیمیر کوش

بخیزید ای عزیزان از سر خود - حلمی

۰

گویمت معنای عدل راستین

گویمت معنای عدل راستین:
«هر که هر چه هست را خود ساخته
هر کسی خود صورتش آراسته
هر کسی خود عکس خود انداخته»
حلمی

گویمت معنای عدل راستین - حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان