سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

دولت نام تو را باد نشانی آورد

دولت نام تو را باد نشانی آورد
دوست از مرز جنون خطّ امانی آورد
 
باز هم چرخ فلک دور دگر پیمود و
از کران چرخ‌زنان خود به کرانی آورد
 
طالعم نوبت شب بود به روزش افکند
جان این خُرد جهان‌رانده به جانی آورد
 
باورم نیست هنوز این که پیام‌آور صبح
صلح ناخوانده برایم ز جهانی آورد
 
من که چون ریشه‌ی خشکیده ز صحرا زادم
یار من از افق آمد ضربانی آورد
 
خامشی رفت و نگهبان قضا پیدا شد
دیدمش سرّ نهانی به میانی آورد
 
گفتمش پخته نی‌ام، راز چه گویی با من؟
گفت خود را چه بدانی و نشانی آورد
 
راست دیدم که چنان در روش کردارش
نه ز اوهام سیه نصّ گمانی آورد
 
هر چه بودم به دمی دود شد و ناپیدا
حلقه در حلقه درونم دورانی آورد
 
نور آن ماه بدیدم که به حق می‌پیوست
اسم اعظم که به صوتش سیلانی آورد


ناگهان نام مرا داد به دستم دیدم
واژه بر واژه دهانم به بیانی آورد
  
گفت او خنده‌زنان بر سپه دیده‌ی خویش
حلمی عاشق ما چون غلیانی آورد

دولت نام تو را باد نشانی آورد | غزلیات حلمی

۰

فدای زندگی

برای آنکه دوست شما باشم، می بایست که به اندازه‌ی کافی دشمن شما بوده باشم. می‌بایست که به اندازه‌ی کافی رنج کشیده باشید تا به اندازه‌ی کافی مشعوف گردید. می‌بایستی آنقدر در غفلت خود بپوسید تا در سپیده‌دم بیداری در هنگام ملاقات با نور و شنیدن آوای بهشتی عشق، سر از پا نشناسید و دیوانه‌وار تمام خویش را، ذرّه ذرّه، فدای زندگی کنید.


حلمی | کتاب آزادی

فدای زندگی | کتاب آزادی | حلمی

موسیقی: Eternal Eclipse - Shape of Lies

۰

تا سپیده‌دم

تا آزادی لحظاتی ترد باقی مانده است. تا آزادی همواره لحظات تردند‌. باید تاریخی پایان گیرد، باید تاریخی آغاز شود، و این باید را گریز نیست. 


بایدها را به جان زیسته‌ام و از بایدها خون دیده‌ام و خون گریسته‌ام، آنگاه که مرزها مشخّص‌اند و از مرزها پا برون نتوانم. آنگاه چون عجز خویش می‌پذیرم، مرزها در افق فرو می‌ریزند و آب می‌شوند.


تا سپیده‌دم جان در خون خویش می‌غلتد. تا سحر از عمق شب برنخیزد و آواز ناب خویش از حنجره‌ی عدم بازنیابد، جان در خون خویش - سرخوشانه و سرکشانه - می‌غلتد و جز احدش از هیچ احد باک نیست. 


حلمی | کتاب آزادی

تا سحر از عمق شب برنخیزد | کتاب آزادی | حلمی

۰

برو ای روح به خانه‌های شاد..

برو ای روح به خانه‌های شاد! برو ای روح به آبادی‌های آزاد! برو آنجا که هنر می‌دانند، رقص می‌فهمند و آزادی. برو آنجا که عشق از شش سو سرازیر است و خاصان چو تو می‌رقصند و آوازها از تو زیبا برمی‌آرند. برو ای روح به خانه‌های آباد! این تیغ عشق بود که گردنت برید. 


غیرت عوعو کرد، فرداش سپیده‌دم گردن زدم. عصب برآمد و جوشید، غضب لنگید و خروشید، فرداش سپیده‌دم گردن زدم. شب بود و ظلمات تا انتهاش می‌گسترید. شب بود، شبی تلخ، تب‌کرده از سقوط، لرزیده از فروپاشی. آری، تو شب فرو می‌پاشی! 


شب توفیده نالید،
 روسیَه زارید،
 تا بلکه نجاتی. 
فرداش سپیده‎دم گردن زدم.


حلمی | کتاب آزادی

برو ای روح به خانه‌های شاد.. | کتاب آزادی | حلمی

موسیقی: Irfan - Ispariz

۰

تاریک ترین لحظه

خرسندیم به دیدار تاریک ترین لحظه
چرا که این نوید یک سپیده دم نوست.

حلمی

موسیقی: Brunuh Ville - The Prince of Skyguard

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان