سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن

آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن 
راه پایین زدن و حضرت والا گفتن


وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزد
پوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن


این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارند
وین همه قول به پیدا و خفایا گفتن


جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟
زان دهان کف بنیامد ز سجایا گفتن؟


تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟
تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟


ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزد
دیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن


پشت منبر به در آمد به بیابان گم شد
که دگر هیچ نبیند ز پر و پا گفتن


حضرت حق به دمی نادم از این خلقت شد
که تویی بنده چنین پست ز پروا گفتن


تلخ خندید دل خسته ز ویرانی‌ها
حلمی و جام می و این همه رسوا گفتن

آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن | غزلیات حلمی

موسیقی:‌ Francesco Cavalli - La Rosinda, Act3

۰

میان آتش جهل مقدّس

میان آتش جهل مقدّس 
دو صد مفتی و این قوم مرخّص
بسوزید ای ددان در آتش خویش
که کس با کس شد و ناکس به ناکس

حلمی

میان آتش جهل مقدّس | رباعیات حلمی

موسیقی: Mark Eliyahu - Endless

۰

چو خرافات رود جمله‌ی آفات رود

چو خرافات رود جمله‌ی آفات رود
جان این نظم عبث در همه حالات رود


هستی خصم رود تا به همان خانه‌ی پست
نکند شک که بماند، این شه لات رود


برود سینه بچاکد ز غم و آه و عزا
او بگوید که بمانم، گویم او مات رود


فرصت عشق عزیز است و به کفرانش داد
صورت وهم گرفت و به مکافات رود


واجب است این دو دم مانده به جان شکر کند
ورنه بیچاره و بی‌خانه و بی‌ذات رود


نه یکی ذرّه از او در ره او همره او
او که بی‌جان ز در آمد ره اموات رود


نه یکی نقش از او در سر تاریخ بماند
نه یکی خاطره‌ی خوش که به اوقات رود


رگ برجسته و خشم و خط خون و ره آه
زاهد نازکشیده به مجازات رود


بیت حلمی که ز خون دل درویشان است
مانَد و بیت ددان با همه آیات رود

چو خرافات رود جمله‌ی آفات رود | غزلیات حلمی

موسیقی: Nu - This Land

۰

این دشمن اهریمنی

این دشمن اهریمنی
 آرد به پایان این منی
من گفتم و تو یاد کن
 فردا به خاک بهمنی

حلمی

این دشمن اهریمنی | دوبیتی حلمی
موسیقی: Sirusho - Huh-Hah

۰

خوش دمی فیروزه‌سار مشک‌بار

خوش دمی فیروزه‌سار مشک‌بار
فارغ از این هفت روز اضطرار
 
من نمودم صورت بالا و پست
تا چه افتد نزد آن بالا‌مدار
 
آفتابم آفتاب عشق گشت
چون رها گشتم نهایت از غبار
 
از سحاب جسم بارانی نشد
مزرع روح است خاک عطرکار
 
ساده گویم، سادگی اسرار ماست
نقش باطل پیچ در پیچ است و تار
 
حلمی از این گفتگو طرفی نبست
طرفه گفتم بهر گوش طرفه‌خوار

خوش دمی فیروزه‌سار مشک‌بار | غزلیات حلمی

موسیقی: Alexander Desplat - The mirror

۰

خواب چه مانده‌ای دلا؟

خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!
مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها
 
خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خود
تکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا
 
بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نم
چرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه‌ها بر آ
 
تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زر
سکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را
 
تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور دد
عشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا
 
بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام تو
ز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا
 
تو آسمان روشنت بخوان به حشمت نهان
قدم کشان و تیغ کش به این چراگه چرا
 
غزل‌فشان، ترانه‌خوان برو به جان و دیدگان
سلام کن به خستگان، به جام‌های در خفا
 
ببین که عاشقان من به خون خویش خفته‌اند
به عشق‌های نا‌به‌ره، به رحم‌های نا‌به‌جا
  
تو سهل گیر و کارها به جام باده وارهان
سکوت صخره‌ای شکن، بخوان ترانه حلمیا

خواب چه مانده‌ای دلا؟ | غزلیات حلمی

۰

دشمن تو تویی و بس..

لشکر تن چو تاخت تیز تیغه‌ی روح تیز کن
دشمن تو تویی و بس، با منِ خود ستیز کن
این همه دیر و زود شد، هر چه قرار بود شد
هیزم تن چو دود شد چشم ببند و خیز کن

حلمی

لشکر تن چو تاخت تیز تیغه‌ی روح تیز کن | حلمی

۰

سحر به گوش دل رسید نوای طبل آسمان

سحر به گوش دل رسید نوای طبل آسمان
فرشتگان به گرد و من پریده از غلاف جان


پگاه جنگ و خون و آه که بود مژده‌ای به راه
همه به گوشه‌ای و مه به قلب خاور میان


چو گردباد دود و مه خزید سوی جان من
به سان دود و مه شدم سوی شما روان روان


"جهان آخرت منم، زمین و ازمنت منم"
چنین بگفت و پر کشید جناب مطلق جهان


حضور عشق بود و بس که در میان جان گذشت
وگرنه جان چه هست جز عبور نادم زمان


گمان مبر چو آدمی عزیز و فخر عالمی
بسی سگان کوچه‌گرد به ساحت فرشتگان


چه واصلان هفت خط، چه خادمان روح‌تاز
که ناگهان به در شدند ز پنج پرده‌ی نهان


کجاست حلمیا قرار در این حدود هستپار
فرار بر قرار باد به عزم وصل نیستان

سحر به گوش دل رسید نوای طبل آسمان | غزلیات حلمی

۰

کمش بسیار و بسیارش کم از هیچ

کمش بسیار و بسیارش کم از هیچ
جهان برپای کرد و آدم از هیچ
شبانگه از زبان دل شنیدم
که شادی زان تو باشد غم از هیچ

حلمی

کمش بسیار و بسیارش کم از هیچ | رباعیات حلمی

موسیقی: کومیتاس - درخت زردآلو 

۰

به رنج صدهزارگان..

به رنج صدهزارگان، به نوش‌و‌کوش سادگان
به رزم‌های بی‌‌خودان سوی دل فتادگان
به پرچمی که در دل است و عزم اهتزاز کرد
به سوی فتح قاره‌ی دل فراق‌زادگان

حلمی

به رنج صدهزارگان، به نوش‌و‌کوش سادگان | حلمی

موسیقی: Worakls - Caprice

۰

من که باشم؟ تو بگو، مأمور دل

من که باشم؟ تو بگو، مأمور دل
خادم بی‌منّت معذور دل


من چه باشم؟ تو بگو، قانون عشق
چنگ می‌زن مر مرا تنبور دل


مرگ را پنداشتی مأمور توست؟
مرگ هم باشد دم مجبور دل 


تو سوی من تاختی خود باختی
تاختن بر شش سوی مستور دل؟


بعد از این دست من و زلف شما
تا چه باشد بهرتان دستور دل


در شب تاریک حلمی نور دید
موسقی روشن منصور دل

من که باشم؟ تو بگو، مأمور دل | غزلیات حلمی

۰

از آن شب تا بدین شب

از آن شب تا بدین شب، گویی از ابدیتی تا ابدیتی. از آن قاره تا بدین قاره، پنداری از کوچه‌ای به کوچه‌ای. از آن دست تا بدین دست، از آسمانی تا آسمانی.


و آن لب چون بر این لب می‌شود،
جهانی مماس بر جهانی، در هم ‌فشرده.


حلمی | کتاب لامکان

ز آن شب تا بدین شب | کتاب لامکان

موسیقی: Anilah - Warrior

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان