سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید


این موسقی این روشنا از جان آتش خاسته
از خود بباید رست و شب در حجله ی طوفان شنید


از راه پنهان آمدی در محضر دیوانگان
دیوانه باید گشت و پس این پند از دیوان شنید


ای جان بخیز از یکّ و دو، در بند این طفلان مشو
این حرف حقّ و حرف حق باید ز ما طفلان شنید


این ریسمان و لنگرت، این کشتی و این کشورت
این پرده های احمرت گوش از ره طغیان شنید


"بر مرزها برخاستن! آن بهترین ها خواستن!
از خویش و خویشان کاستن!" هیزم ز آتشدان شنید


حلمی چه شد اینها شنید، از دام ناسازان رهید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید


خواندن غزلیات حلمی در کتابخانۀ دلبرگ؛ اینجا.

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید | غزلیات حلمی

موسیقی: سمفونی شماره ۴۰ موتزارت

۰

بی گمان باید که در ارّابه ی طوفان شدن

غزل ۳۱۶.


بی گمان باید که در ارّابه ی طوفان شدن
درگذشتن ز آب و نان و سوی جانِ جان شدن


زیر بار حرف مردم ای دل تنها مرو
چون که تنهایی به از همرنگ نااهلان شدن


قلب باید ریشه ی  نااستواری بر کَنَد
نی که چون افلیج عقلان کوچه ی لنگان شدن


روز باید شیره ی شب ها ز خود جاری کند
با نسیم خواب ها باید که هم سکّان شدن


روح باید تاج و تخت عقل را در هم زند
بی زمان باید که سربازیده ی جانان شدن


هر که از هر جا رسد در کعبه ی پنهان خوشست
تا چنین پیدا شدن خوش باد این پنهان شدن


در سحر وصلش نکو باشد ولی نیکوتر این؛
عصر غیبت این چنین پیمانه ی ایشان شدن


هر زمان فوّاره ی عشّاق را سرچشمه ایست
ابر باید گشت و تا سرچشمه چون باران شدن


رازهای عشق را حلمی به کنج سینه دوخت
زخم های باستانی راستی درمان شدن؟


منبع: غزلیات حلمی
برای خواندن غزلیات حلمی در کتابخانۀ دلبرگ، روی آن کلیک کنید.

بی گمان باید که در ارّابه ی طوفان شدن | غزلیات حلمی

۰

نیستی غیابی به حضور مدام

دوبیتی ۷۹۲.


نیستی غیابی به حضور مدام
غیبت از آن است که ماییم خام
هست به هر سوی و به هر کوی، دوست
چون مخوری باده مگو نیست جام


حلمی

نیست غیابی به حضور مدام | رباعیات حلمی

منبع: دوبیتی های حلمی، کتابخانۀ دلبرگ


موسیقی: ویوالدی - زمستان [نسخۀ کامل]

۰

هر که با جان ملولش دوست گشت

مثنوی کامل را در کتابخانه دلبرگ بخوانید. اینجا.
عاشقیم و مست و اوباش نهان | مثنویهای حلمی

۰

غمش آمد سرای خانه بگرفت

دوبیتی۹۶۶.


غمش آمد سرای خانه بگرفت 
به شادی آمد و کاشانه بگرفت
غمش از عشق و شادیش از دم عشق
 به هر نحوی دل دیوانه بگرفت


حلمی

غمش آمدی سرای خانه بگرفت | دوبیتی های حلمی

منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]


موسیقی: چایکوفسکی: دریاچۀ قو: والس بزرگ
۰

ای رها از جان خود، او را بخوان

دوبیتی ۷۰۴.


ای رها از جان خود، او را بخوان
حرف او را گو و او از خود بدان
کار او را کن برو از راه او
جام او زن گرچه باشد شوکران


حلمی

ای رها از جان خود، او را بخوان | حلمی

منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]

۰

شنو آواز پیمانه چه بشکن بشکنی دارد

غزل ۴۶۲.

شنو آواز پیمانه چه بشکن بشکنی دارد
دل مخمور دیوانه چه بشکن بشکنی دارد

شب هجرست و لیکن غم ز دست باده رقصانست
غم عشق پریشانه چه بشکن بشکنی دارد

سخن نو گشت و بیماران دوای کهنه می جویند
ستون و تخت ویرانه چه بشکن بشکنی دارد

حدیث عقل می خوانَد فقیهی در سرای ما
صراط مهر و پیشانه چه بشکن بشکنی دارد

حدیث عشق می گویم مگر بشنید و یاری دید
که در این کنج میخانه چه بشکن بشکنی دارد

یقین دارم که روزی دل ز چنگ دیو بردارد
ببیند روح مستانه چه بشکن بشکنی دارد

به حلمی گفت و رقصان شد به گرد خویش جانانه
عجب این یار دردانه چه بشکن بشکنی دارد
شنو آواز پیمانه چه بشکن بشکنی دارد | غزلیات حلمی
منبع: غزلیات حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]


🎶 The Spy from Cairo - Oud Funk 🎶
۰

عزم دل چون می کنی هشیار باش

دوبیتی ۸۸۷.


عرش جویان را زمین بنگاه نیست
منزل عشّاق در این راه نیست
عزم دل چون می کنی هشیار باش
چون خروج از راه دل دلخواه نیست


حلمی

عرش جویان را زمین بنگاه نیست | دوبیتی های حلمی
منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]

۰

حال سوزان من و عشق به پایان نشود

غزل ۲۳۵.


حال سوزان من و عشق به پایان نشود
آب از سر بشد و کار به قرآن نشود


گله ام کشت که با خلق چرا قصّه کنی
خاطر عشق که فرخنده به میدان نشود


عقل جادو زده ی حیله گر حلقه فروش
دید جان من و فهمید پریشان نشود


رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیست
ورنه با هر گده ای صحبت جانان نشود


رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشود
گرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود


چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفت
کس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود


دل دیوانه که از صد خم معراج گذشت
دگر آن کودک پیش از دم طوفان نشود


حکم عشّاق قصاص است و قصاص است و قصاص
جان چو صد بار ز تن در نرود جان نشود


شغل ما خوابروان عقل گمانی نبرد
تا که چون حلمی از این سلسله جنبان نشود

غزلیات حلمی | غزل ۲۳۵. حال سوزان من و عشق به پایان نشود
منبع: delbarg.ir/helmi/ghazaliat

۰

سفر روح

روح برای سفر نیازی به روادید ندارد. هر جا بخواهد، همانجاست.
حلمی

کتاب روح | حلمی

منبع: کتاب روح delbarg.ir/helmi/rooh

۰

مجموعه کامل اشعار حلمی

مجموعه ی کامل اشعار حلمی در کتابخانه ی دیجیتال دلبرگ، تقدیم عزیزان. 

delbarg.ir/helmi/ghazaliat
delbarg.ir/helmi/dobeitiha
delbarg.ir/helmi/masnaviha

نی شعر پر از گمان و اوهام است این | رباعیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان