زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید
این موسقی این روشنا از جان آتش خاسته
از خود بباید رست و شب در حجله ی طوفان شنید
از راه پنهان آمدی در محضر دیوانگان
دیوانه باید گشت و پس این پند از دیوان شنید
ای جان بخیز از یکّ و دو، در بند این طفلان مشو
این حرف حقّ و حرف حق باید ز ما طفلان شنید
این ریسمان و لنگرت، این کشتی و این کشورت
این پرده های احمرت گوش از ره طغیان شنید
"بر مرزها برخاستن! آن بهترین ها خواستن!
از خویش و خویشان کاستن!" هیزم ز آتشدان شنید
حلمی چه شد اینها شنید، از دام ناسازان رهید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید
خواندن غزلیات حلمی در کتابخانۀ دلبرگ؛ اینجا.
موسیقی: سمفونی شماره ۴۰ موتزارت