ساعت خوش نفسی، ساعت غوغا نفسی
ساعت مرگ دمی، وقت تماشا نفسی
ساعت رعد دمی، بعدِ دم رعد نمی
کم و افزون رقمی، هر چه و هر جا نفسی
سخن باده بخوان تا چو دم باد شوی
به دم باد روی سوی دلارا نفسی
نفسی روح شوی، در قدم نوح شوی
جان فراغت دهی از ساعت دنیا نفسی
آنسوی جام که از جام بدان بام رهیست
بال پرواز کنی باز به بالا نفسی
گوش کن زمزمهی هیچکسان در دل شب
سینه بگشا و بیا بزم مهیّا نفسی
روح بخشنده شو تا ذرّهی خلّاق شوی
وارهی از قفس چرخ و چلیپا نفسی
دیوک وهم چو بر دامن میخانه رسید
چَمرُوش عشق بخوان حلمی شیدا نفسی