سه شنبه ۷ فروردين ۹۷
من بروم از طرفی، جمعیت از راه دگر
هر که به هر که برود من سر جایم به خبر
روح به کس رو نکند جز به خدامرد زمان
آه چه کس فهمد از این حرف مفاهیم قَدَر
هیچ کس از حرف من و راه من آگاه نشد
حرف ورا گفتم و او هست مرا همچو پدر
من پسر حقّم و در راه پدر خون بخورم
در ره مجنونی و مستیم سراپای خطر
در ره بیرون ببرم جمعیتی سوی یکی
آن دگر جمعیتی می کشم از سوی دگر
خرقه ی مردم ببرم دوش یکی مرد خَلَف
آن دگر آن خَلَف از راه برم سوی شرر
خوابره چشم تو را می روم و کس نکند
شکّ که چه شرّ بارد از این راه شرربار قمر
رزم تو و بزم تو را هر دو بجستیم و عجب
هر دو یکی مانَد و زین هر دو یکی زان دو بتر!
ای سخن از دست بشد حلمی از این راه بیا
تا به خرابی نبری حرف و سخن را به هدر