آن را که تو را بد است دلدارش ده
چون خود به جمال دلکشی یارش ده
آنگه بکِشش به لطف و بر دارش زن
از دار پیاده کن سپس بارش ده
از باده پختهات چنان خامش کن
چون خام شد عاشقانه آزارش ده
چون از خر عقل هرزه در خون افتاد
یک جام به آن خیال بیمارش ده
از بام ازل چنان نگونسارش کن
موسیقی سمّ اسب تاتارش ده
چون حال من خسته به تسخر میزد
یک پرده ز اوقات بدم کارش ده
از حلقه چو صد مرحله بیرون افتاد
یک جرعه ز می به جام پندارش ده
حلمی چو کلام زنده از حق میگفت
یک بار دگر رخصت دیدارش ده