آه، رنج می شکفد و ترانه سر می دهد
آه رنج، تو بر جانهای عاشق از نان شب واجب تری.
چه جنگ خونبار است از آن لحظه که من بگویم و تو بشنوی
چه راههای تاریک است که من به پنهانی بر تیغ ها می نوردم
تا تو در بیرون آسوده باشی.
آه چه دشنام ها که تو را می دهم ای عقل
و تو را که سربار و پروار عقلی،
و تو نخواهی دانست این از گنج ارزشمندتر است.
آه، عشق می گوید و تو نخواهی دانست
آه عشق، تو بر جانهای خوندیده دایه ای.
چه سوزهاست که از میان سینه شعله می کشد
لب خندان و چشمان خندان و گونه ها شکفته
چه آتشهاست که چنین ما را از درون گرم داشته!
آه، سکوت سخن می گوید و کس نمی شنود
مگر آن گوش که از درون گشوده باشد.
آه رنج، در تو قد بالا باید کشید
و تو را باید جست به گاه نایابی
و چون گوهر شب تاب بر تاج سر باید نشاند
و با تو از آسمانها بالاتر باید پرید.
تو گوهر دلی ای رنج
و تو ای دل، پیر رنجی
وصلتان چه فرخنده!
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: TARABBAND - Hanna El Sikran