پنجشنبه ۱ آبان ۹۹
آدمی صبر کردن بیاموزد. نزاع میکند، بکند. سر و سینهی هم میدرد، بدرد. صبر کردن نیز بیاموزد. آدمی عشق میورزد، چه خوش است، بسیار و بینهایت بورزد، امّا صبر کردن نیز بیاموزد.
آغوشت چو دریا. زلفانت شب سیاه. چشمانت را نگویم و ابروانت.
سینههایت دو کوه از ابدیت که سپیدهدم روح از آنها سر میزند..
گفت عشق: آه، آدمی صبر کردن بیاموزد!
هاه، صبر کردن میآموزم.
حلمی | کتاب آزادی