سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

جان رنجور تو را شب به تماشا ببرم

جان رنجور تو را شب به تماشا ببرم
بندها بگسلم و جامه‌ی رنجت بدرم
 
گره‌ات وا کنم و بخت تو نقشی بزنم
به دلت نور دهم، جان تو از غم بخرم
 
خنده زن! لاجرم این غصّه به سر می‌گردد
چه کنم دیده‌ی تو راست بخواند نظرم؟
 
هر شبت را به نهان سور خدایی بدهم
چو به سرحلقه‌ی عشّاق منت جلوه‌گرم
 
خمشان را به عیان آورم از پرده‌ی خویش
با همه بی‌نظران سهم کنم سیم و زرم
 
پیک آزادی تو زین قفس تنگ رسید
برسانم به تواش تا که بیایی به برم
 
جلوه‌ی خنده به چشمان تو می‌بنشانم
بدهم دست تو این شیشه ی جام ظفرم
 
سفره‌ی برکت خود بازگشایم به میان
لقمه گیری و به جان تازه نمایی جگرم
  
حلمیا دست فشان هلهله کن چون که دگر
شب تاریک به سر آمده اینک پسرم

جان رنجور تو را شب به تماشا ببرم | غزلیات حلمی

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان