چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
بشنو این قصّه که با فریاد رفت
بس که شیرین بود با فرهاد رفت
داستان عشق ما را باد گفت
پس بسان بادها بر باد رفت
بس که جسمانی بدید این چشمها
جان روحانی دگر از یاد رفت
تو میان اسم ها ای روح گرد
آن بخوان با جان که بر لب شاد رفت
نام وی را زیستن خود زندگی ست
هر که با وی دوست شد آزاد رفت
نهی کرد از عقل و بر مِی حکم داد
دل چنین با پیر ِخوش ارشاد رفت
هر که با وی ساخت خوش بیراه شد
هر که بر وی تاخت بی بنیاد رفت
گفته شد هر کس که بر حقّ راه زد
عاقبت بی هوده همچون عاد رفت
در ره عشق تو حلمی راست شد
همچو شاگردی که خود استاد رفت