پنجشنبه ۳۱ مرداد ۹۸
برای آنکس که نمیخواهد درد آزادی را بکشد چه میتوان کرد؟ برای آنکس که میخواهد متعلّقات هزارانسالهاش را با خویش نگاه دارد و در آن واحد از حقیقت دم زند - و چون چنین کند حقیقت از او بگریزد چرا که حقیقت زنده است و او مرده - و برای او که غمزهی صلح و کمال کند و خندهی دروغین زند - چرا که خندهی حقیقی از درخشش چشمان پیداست و از چین رنجها و عمق مردمکان رازدار - و او را که وهم وصال کند و وهم فراق کند و در کتابها و خرابهها سر فرو برده و خویش را تهی نتواند و لاف تهی بودن زند، چه میتوان کرد؟
برای او که آزادی میخواهد، و بهایش را نمیخواهد بپردازد هیچ نمیتوان کرد. برای او که معذور است حقیقت معذور است، چرا که او با عذرها مرده است و حقیقت بی عذرها زنده.
آنکس را که جسارت از خود گذشتن است و همهی خویش را به طَبَق تسلیم بردن - این بخشش حقیقی، بزرگترین بخشش - زندگی هزارباره میبخشد، خرد میبخشد، عشق میبخشد و بالاتر از همه خلّاقیت. چرا که خلّاقیت خود زندگیست، و خلّاقیت خداگونگی ست. آنکس که خداگونه است ذرّهی جنبان خلّاق هستی است و هر روز چیزی نو از او به عالم عرضه میشود. او عرصهی پدیدآوردندگی ست، او محلّ عبور آفرینش است.
خوش او را که کار خوشان را، خلّاقان را مجراست، امّا خوشتر او را که خود صحنهی خلقت است و مجرای آفرینندگی.
حلمی | کتاب لامکان