شنبه ۲۵ مرداد ۹۹
تلاشِ ناکامِ ناموزونِ سنّت، مگر به چنگم گیرد و به زمینم افکند. نه! من با تو وصال نمیخواهم، من با تو حتّی حال نمیخواهم. من با تو آغوش نمیگیرم، با تو نمیزایم، با تو نمیمیرم.
آنکه آزادی را به دمی زیسته، باز هم اسارت میخواهد و سر به اسارت فرو میآرد. آه، آن باز به ایاصوفیه و ایاکوفیه سرکوفتن میخواهد. ای آزادی! تو بر زمین به هدری، انسان تو را نمیخواهد، که اسارت خویش دوستتر میدارد.
آزاد منم
که هیچکسام را توان دست یازیدن نیست
در خدا.
حلمی | کتاب آزادی