سه شنبه ۹ شهریور ۰۰
ستیزندهمغاکی بس بیهمتاست. دوزخ است و بهشت است. دردناکترین ترانهی هجرانیست و شورانگیزترین غزل وصال. شکست پیغمبران است و فریاد دادخواهان. برپایندهلحظهایست در هیچجا و هرآن فروریزندهموجیست از عدم برخاسته.
تابناکترین شب است و به خاکافتادهترین آسمان. نهایت عدم است و سرانجام هستی. قفل است و زندان است و نهایت تاریکی. نجات است و پیروزیست و غایت وصل.
تخدیر است و به آرامی در اعماق ظلمت پوسیدن، و تباهیست و به دیار مکافات روان شدن. تخمیر است و در زهدانِ گرگ و میش برخاستن، وانگاه زاده شدن، خروج و بیداریست به نخستین نظّارهی گریان، و قطره قطره در رگ جان فرو ریختن.
مصیبتیست بیقامت
و برکتیست بینهایت؛
این اشرف مخلوقات،
زمین.
حلمی | کتاب اخگران