سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ز کجایم؟ چه کنم؟ وصف چه معنی گویم؟

دوبیتی حلمی

۰

به ارواح حماسه روح پیداست

به ارواح حماسه روح پیداست
بیا ای جان عاشق، او همین جاست

به ارواح دل خون خورده در زخم
ورای زخم ها دل پاک و زیباست

بیا ای خانه گم کرده، چه گردی
بیا در بزم ما حوری فریباست

به سویش رزمها هرچند در پیش
ورای رزمها جانش هویداست

بیا تا بر شوی از چرخ سنگین
تو را دارم یکی وصلی که بالاست

بیا این برگ های روشنی خوان
درون برگها آن راه غوغاست

درون برگها بی برگ گردی 
از این چرخی که نامردانه برپاست

بیا تقوا مکن این ره گران است
کُشد هر کس که در زندان تقواست

بیا حلمی تو را از یار بخشد
هجاهایی که بی رحمانه شیواست

هجاها را بخوان از خویش برخیز
برو آن سوی آنجایی که در جاست

۰

بر هر که بخواند این خط راز سلام

با نام خداوند پرآوازه ی جام
کز نور و صدا داد مرا جامه ی نام
 
زان حقّ هماره جان به پرواز برم
بیدار کنم مردم خاموش ظلام
 
ماهیّ ام و در چشمه ی دل رقص کنان
پروانه ام و شعله صفت، دام به دام

سرمایه ی درویشی خود خرج کنم
از برکت جام یار و زین باده ی خام

هر شب چو به معراج روم تا رخ دوست
صبحانه شراب تو زنم حسن ختام

نذر من دیوانه ی محتاج چه شد
زان باده که بردم از لب یار به کام؟

پیمانه کشم، از من دیوانه مپرس
زین گردش بی پایه و این نسخه ی عام

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست
بر هر که بخواند این خط راز سلام

حلمی که ز قسمت تو این جام گرفت
در حلقه ی مستان شد و پیوست به جام

۰

شعر و حقیقت و مردمان پیراهن

شعر و حقیقت هر کدام به دو راه متفاوت می روند. شعر با ما نیست، حقیقت با ماست. آنان که به طلب شعرند نیز با ما نیستند، حقّ جویان با مایند. هر چند اندک شمار، هر چند تنها چند تنی در هر عصر، گاهی نفری و گاهی هم هیچ کس. 
 
کلام حقّ خوش آوا و شعرگون است، این نوا به گوش آشنایان درد خوش است. ورنه عامی مرد نازپرورد خاک با نوای زشت و شعر سیاه عواطف خوش تر.

پس عاشق هر از چندگاهی با مردمان پیراهنش بگوید: ای مردمان! با من نیایید، چرا که حقیقت با من است. عشق با من است. شعر با من نیست. راه شاعران دیگر است. 

و چگونه می توانند
مردمان پیراهنش
با او نیایند.


حلمی | کتاب لامکان

۰

لحظه ای بنشین بیا این کوی گرد

ای دل سرگشته ی هر سوی گرد
لحظه ای بنشین بیا این کوی گرد
آن همه آن سوی بودی، مرحبا!
حال باز آ طرّه ی این موی گرد

حلمی

دوبیتی حلمی - ای دل سرگشته ی هر سوی گرد


۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان