سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

گمراهی و هدایت

و در نهایت گمراهی تحفه ای اهریمنی از آن کسانی ست که به ارشاد دیگران سخت در کارند و ایشان که گاه خرقه می کشند و گاه خرقه می نهند، زان پیش تر که در درون خویش خرقه های خویش دیده باشند - خرقه های جهل و شرّ و نفاق - و چون در بیرون خویش آن خرقه ها می بینند، می شورند و چون در بیرون بر تصویر خویش شوریده اند، آن تصویر نیز بر ایشان می شورد - چرا که این عالم تصاویر است  و جان هر کس را تن پوشی از خرقه ها و تصویرهاست و روح را تن آیینه ی صافی نیست - و این چنین آن مؤمن خام که هنوزش چشمی به خویش نیست، در سراب تصویرها طعمه ی اهریمن می گردد و از بندگان زبون درگاه او.

و در نهایت هدایت عطیه ی الهی از آن کسانی ست که سخت در خویش مشغول اند و عالم را بازتاب خویش می دانند و در خویش می جویند و در خویش می بینند و هر زشتی در بیرون، ایشان را اشاره ای به آن ناپاکی در درونشان است و این بی فوت وقت ایشان را به کار اصلاح خویش وامی دارد و چون بر نفس خویش شوریدند و آن لکّه ها زدودند، آنگاه هر چه در بیرون می نگرند زیبایی، خلوص و طراوت است. چرا که جهان، آیینه ی سالک است. چرا که آفتاب از درون می تابد، راه تنها در درون پیموده می شود و سامان کارها نیز تنها از درون میسّر است. واین چنین سالک عاشق، خویشتن حقیقی خویش را در مقام روح باز می یابد و رهروی از رهروان دلیر درگاه الهی می گردد.

حلمی | کتاب لامکان

گمراهی و هدایت | کتاب لامکان

۰

وقف عشق

عشق به هر کس به قدر ظرفش می دهد و هر کس را به قدر وسعش به خدمت می گیرد. بیرونی را نان بیرون می دهد و از درونی، نان و جان و جهانش را می ستاند و او را به تمامی وقف خویش می گرداند.

حلمی | کتاب لامکان
خدمت معنوی | کتاب لامکان | حلمی

۰

هر که با جان ملولش دوست گشت

مثنوی کامل را در کتابخانه دلبرگ بخوانید. اینجا.
عاشقیم و مست و اوباش نهان | مثنویهای حلمی

۰

آواز خدا

جهانی نو، به تمامی زبانی نو. خانه ای نو و به تمامی مردمانی نو. آسمانی نو و خورشیدی نو، یار همان، لیکن با تلألوی سپیدی نو. آفتاب می تابد، عمود از درون سرم به تمام جهان. جهان از قلبم آغاز می شود و در دایره ای نامنتها گسترده می شود، تاب می خورد و می رقصد و به قلبم باز می گردد. در درون خدا می نشینم، نه می ایستم، نه پرواز می کنم. نه، نه، نه. تنها درون خدا، تنها درون خدا.


چشم می گشایم و کلمات را به گرد خویش می بینم، این جرقّه های رقصان آفتاب و موسیقی. این پروانگان بی صدای سخن. آرام می نشینم تا به آرامی بر شانه هایم، دستهایم، و بر تاج سرم بنشینند، و دهان می گشایم و می گذارم به آرامی بر زبانم بنشینند. و آنگاه این دم منوّر موسیقایی را فرو می دهم و در خویش می لرزم و در خویش فرو می ریزم و در خویش جرقّه می زنم و هزار خورشید درخشان می شوم. 


و آنگاه کلمات،
نه، نه،
سرود فرشتگان،
آواز خدا. 


حلمی | کتاب لامکان

آواز خدا | کتاب لامکان

۰

خبر از آدم و این عالم نفسانی نیست

غزل ۱۶۱.

خبر از آدم و این عالم نفسانی نیست
خبر از روح بر آید ز دم فانی نیست
 
خاطر عشق میازار و ز خود فارغ باش
همه اسرار جهان آن چه که می دانی نیست
 
روزها سر به نهان گیر و شبان فاش بخوان
زان خط راز که جز خامه ی روحانی نیست
 
سرّ الاسرار خدا را چو معبّر گوید
گوش کن نیک که جز نسخه ی رحمانی نیست
 
هر که را خاطره ی عشق به راهی گیرد
خاطر ما که به جز خاطر یزدانی نیست
 
وصل می خیزد از آن چشمه ی جوشان برخیز
صحبت ماندم و می مانم و می مانی نیست
 
آن سوی خیر و شرت سوی جهان های دگر
بال و پرّ جز سوی آن باده که افشانی نیست
  
خالی دهر رسیدیم و رها از همه هیچ
همه روحیم و کسی صورت انسانی نیست
  
حلمیا صحبت این چرخ و جهان هیچ مکن
بی دم عشق جهان را نفس و جانی نیست
خبر از آدم و این عالم نفسانی نیست | غزلیات حلمی
منبع:‌ غزلیات حلمی، کتابخانه دلبرگ 

۰

غمش آمد سرای خانه بگرفت

دوبیتی۹۶۶.


غمش آمد سرای خانه بگرفت 
به شادی آمد و کاشانه بگرفت
غمش از عشق و شادیش از دم عشق
 به هر نحوی دل دیوانه بگرفت


حلمی

غمش آمدی سرای خانه بگرفت | دوبیتی های حلمی

منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]


موسیقی: چایکوفسکی: دریاچۀ قو: والس بزرگ
۰

سخن عشق

سخن عشق، گوشهای دلیر بهر شنیدن خود می طلبد، جانهای شوریده بر خطوط باستانی تحجّر و نابخردی. موسیقی عشق، گوشهای جسور می طلبد تا بشنوند آنچه تا به اکنون ناشنیده باقی مانده است. نور عشق، چشمان گستاخ می طلبد تا بسته شوند بر همه ی آنچه تا اکنون دیده اند، و گشوده شوند بر همه ی نادیده ها. 


راه عشق، گامهای استوار و بلند می طلبد، تا بخرامند بر سنگها و برقصند بر تیغ ها، و دست ها و بازوان گرم و آسوده تا آماده باشند برای هر لحظه از خود بخشیدنها و گشوده باشند برای هر لحظه در آغوش کشیدنها، و جانهای طرب آلوده می طلبد که امواج وجد را تاب آورند، و نفس های عمیق تا راز ارتفاعات بیرون از افلاکِ عشق را تاب آرند و در سینه حبس دارند.


حلمی | کتاب لامکان

راه عشق - کتاب لامکان - حلمی

موسیقی: The Spy from Cairo - Saidi the Man 

۰

روال این است و آن کن ای دل من

دوبیتی ۹۶۵.


روال این است و آن کن ای دل من
چنین اند و چنان کن ای دل من
هواخواهی تن سودی نبخشد
هوای روح و جان کن ای دل من


حلمی

روال این است و آن کن ای دل من | رباعیات حلمی
منبع: دوبیتی های حلمی [کتابخانۀ دلبرگ]

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان