سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

به پیشگاه یار چنین باید رفت

و می گویم تنها باید تسلیم بود و بس.


به پیشگاه یار چنین باید رفت:
سرنگون، بی قبا و عبا و کلاه و سرپیچ عقل.
سر باید سپرد، نه بر زمین، بلکه بر آسمان.
کُله کَلّه باید فکنده شود، نه بر چوب رخت هوا، بلکه در گور عزا.


باید خون عقل بر آسمان پاشید و شتافت.
در مذهب عشق، اینت خیرالعمل.


حلمی | کتاب روح

تسلیم باید بود.. | کتاب روح

کتاب روح را می توانید در اینجا بخوانید.

۰

سوی من گرفت جانی، سر وقت بی زمانی

سوی من گرفت جانی، سر وقت بی زمانی
به زبان مستتر گفت که خدا نگاهدارت


به خروج ناگهانی، سر خان بیکرانی
به حروف معتبر گفت که خدا نگاهدارت


به دو چشم لامکانی، به کلام آسمانی
به لبان شعله ور گفت که خدا نگاهدارت


به سواد بی نشانی، به سرود نیستانی
به طریق بی نظر گفت که خدا نگاهدارت


سر خون فشاندنم بود، سوی خانه راندنم بود
به صغیرِ دربدر گفت که خدا نگاهدارت


زدمش که جاودانی، تو خوشی و آنِ آنی
به دمی پر از شکر گفت که خدا نگاهدارت


"طلبی عظیم دارم، بُکُشی نه بیم دارم"
به حواله ی خطر گفت که خدا نگاهدارت


"نظر خدای بنما، نه نظر، خدای بنما"
به دو ضرب پرده در گفت که خدا نگاهدارت


"منما به خسته حِلمی، بِکِش و به کار مندیش"
به دو چشم شور و شر گفت که خدا نگاهدارت

سوی من گرفت جانی، سر وقت بی زمانی | غزلیات حلمی
غزلیات حلمی را می توانید در کتابخانۀ دلبرگ بخوانید؛ اینجا.


موسیقی: ترانۀ زیبای چوپان از مادرِدیوس
۰

من در خدا پاشیده ام

آیا معنوی تر از این که دیگران تصوّر کنند معنوی نیستیم؟ آیا شیرین تر از این باخت که تمام هستی خویش تقدیم خدا کرده ایم و باز در طلب باختن ایم؟ آیا بیدارتر از این که دانسته ایم تمام انسان خواب است و ما روحیم بر فراز آدمی اوج گرفته؟ آیا آزادتر از این که در آغوش نامنتهای خدا آماده ی نبردهای بزرگ زندگی شده ایم؟


رنگ باخته، این هیبت نیرنگ باخته، دل باخته، این حادثه ی گل باخته، مال باخته و سال باخته و دبدبه ی امیال باخته، گذشته سوخته و آینده باخته، تو بگو حتّی حال باخته، آیا سبکبارتر، دلبازتر، ساده تر، آماده تر از این؟ آماده ی گذر از تنگناهای سخت و باریکی های بی عبور.


تو برو ای من، برو ای آدمی، ای مردگی! من تو را نمی خواهم. من نیستم که تو را بخواهم، من نیستم که با تو صنم کنم. مرا جنم از تو گذشتن بود و خدام از تو ربود. برو با من غمزه و قلّاشی مکن. برو کلّاشی مکن، که من تو از خود تراشیده ام. من در خدا پاشیده ام. 


دست خدا بگرفته ام، جام خدا نوشیده ام
نادیده ها را دیده ام، ناگفته ها بشنیده ام
با شعله ها پیچیده ام، در شعله ها رقصیده ام
سر در خدا بازیده ام، من در خدا پاشیده ام


حلمی | کتاب لامکان

من در خدا پاشیده ام | کتاب لامکان | حلمی
کتاب لامکان را می توانید در کتابخانۀ دلبرگ بخوانید؛ اینجا

۰

باید به پرده رفتن، جام خطر کشیدن

باید به پرده رفتن، جام خطر کشیدن
از جامه ها گسستن، بی جامه پر کشیدن


باید به جنگ من ها با عقل در فتادن
بر کلّ هستی خویش خطّ حذر کشیدن


کشور به کشور از خود باید برون نشستن
تاریخ خویشتن را از خود به در کشیدن


این گونه رنج بردن مر رخصت شفا نیست
باید که هیکل درد هر شب به بر کشیدن


گر راحتی بخواهی زین چارمیخ وحشت
باید بسان آتش بی خویش سر کشیدن


جام خدا چو خواهی شب تا به شب چو حلمی
بار همه جهان ها باید چو خر کشیدن

باید به پرده رفتن، جام خطر کشیدن | غزلیات حلمی

موسیقی: 2CELLOS - Vivaldi Storm

۰

بخیزید ای عزیزان بر سر خود

بخیزید ای عزیزان بر سر خود
به پا خیزید از هر منبر خود
به کار دل فرا رفتن قرار است
ز کار و بار و فکر و باور خود

حلمی

بخیزید ای عزیزان بر سر خود | رباعیات حلمی

موسیقی: Xinobi & Gisela João - Fado Para Esta Noite

۰

چشم خدا

چشمِ شاهدِ روح، چشمِ شاهدِ خداست. و مشاهده، عمل است.

حلمی

مشاهده و عمل | کتاب لامکان

حلمی در تلگرام و اینستاگرام
کتابهای حلمی در کتابخانۀ دلبرگ

۰

حروف عقل می خوانی دمادم

حروف عقل می خوانی دمادم
بنوشی هم بنوشی باده ی غم


ببوسی هم ببوسی طبله ی خاک
بگیری دست هم آن دست ماتم


کشی آری ولی بر سر سیاهی
نه سرخی کان برد اندوه آدم 


سخن گویی ولیکن لغو و باطل
نه آن حرفی که خیزد ز اسم اعظم


به منبر می روی خودگو و خودخند
به نزد خلقکی ابلیس محرم


نه گویی هر چه گویم گوش باد است
ندیدم کس چنین با خویش خرّم


تو را دادم هزاران پند از عشق
تو را گفتم هزاران راز از دم


ولیکن گوشها از چرک بسته
ولیکن پلکها دوزیده بر هم


مپنداری زمان کابینه ی توست
که سر خم می کند این خانه کم کم


بساط زهد و تقوا ظلم خیز است
ندارد جلوه درویش معظّم 


تو را حلمی سخن از عشق بسرود
به گوش آویزه کن صوت مکرّم

حروف عقل می خوانی دمادم | غزلیات حلمی

موسیقی: 2CELLOS‌- "Mombasa" from Inception

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان