سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ای خواب‌فتاده بس که بیراه زدی

ای خواب‌فتاده بس که بیراه زدی
صد طالع خنده بر سر چاه زدی
 
تا کی به غرورگاه میدان بچری
بی‌گاه رسیدی و به بی‌گاه زدی
 
بر شانه‌ی رود تکیه نتوان به غرور
با قامت دریوزه قد شاه زدی
 
شاهین فلک سوی تو هم باز رسد
امروز اگرچه ساز دلخواه زدی
 
آن ماه سویت باز به فریاد رسید
حلمی چو که نقش عشق بر آه زدی

ای خواب‌فتاده بس که بیراه زدی | غزلیات حلمی
موسیقی:‌ Ghenwa Nemnom - The Echoes of the Temple

۰

سخن می‌دَرَّد از شعرم، جهان می‌پاشد از جانم

سخن می‌دَرَّد از شعرم، جهان می‌پاشد از جانم
زمین می‌رقصد از دستم، زمان را هیچ می‌دانم


خدا آرام می‌گیرد درون جام اکنونم
به دریای فراموشی دلم وا داده سکّانم 


چه غرّان می‌زند سینه، چه رقصان می‌کند فاشم
که جز تا جام بی‌کینه مبادا دست جنبانم


چه بی‌مشرق فراز آمد زبان از حرف بی‌واژه
چه بی‌مغرب فرو بنشسته دل در گود یزدانم


قیام باد در جانم، سرور خاک در مشتم
کُهُم بر دوش و اقیانُسْ کمربند خروشانم


خروشیدم به سرمستی، نه من بودم که آن مستی
زبان تن فروبستی، گشودی آتشستانم


مغانه جام می‌گیرم، میانه نام می‌بخشم
خوشانه حکم می‌رانم ز تخت حقّ پنهانم


سران عشق پنهانند، حق از پنهانه می‌رانند
من از این گوشه می‌خوانم سرود سرخ جانانم


سرت مست و دلت خوش باد! دل دیوانه چاوش باد! 
بخوان حلمی به سرمستی ز دنیاهای رقصانم

سخن می‌دَرَّد از شعرم، جهان می‌پاشد از جانم | غزلیات حلمی

۰

پیش از زیبایی

پیش از زیبایی،
مهم است که حقیقت باشد.
آنگاه زیباست.


حلمی - کتاب اخگران

زیبایی و حقیقت | کتاب اخگران | حلمی

۰

عطیه‌ی خدا بر ما

نگاه کردن با تمام درجات بینایی و تمام قوّت عدسی، و شنیدن با تمام آنچه در توان پرده‌ها و زیرپرده‌هاست، بم و زیر، بالا و پایین و میان. حتّی اگر هیچ چیز برای دیدن و هیچ چیز برای شنیدن نیست، آن نور و آن موسیقی می‌بایست از درون برافراشته و به بیرون افکنده شود. 

چیست عطیه‌ی خدا بر ما؟
برهوتی بهر خلقت نو.

حلمی - کتاب اخگران
عطیه‌ی خدا بر ما | کتاب اخگران | حلمی
۰

زیباست آواز خدا..

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید


این موسقی این روشنا از جان آتش خاسته
از خود بباید رست و شب در حجله‌ی طوفان شنید


از راه پنهان آمدی در محضر دیوانگان
دیوانه باید گشت و پس این پند از دیوان شنید


ای جان بخیز از یکّ و دو، در بند این طفلان مشو
این حرف حقّ و حرف حق باید ز ما طفلان شنید


این ریسمان و لنگرت، این کشتی و این کشورت
این پرده‌های احمرت گوش از ره طغیان شنید


"بر مرزها برخاستن! آن بهترین‌ها خواستن!
از خویش و خویشان کاستن!" هیزم ز آتشدان شنید


حلمی چه شد اینها شنید، از دام ناسازان رهید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید | غزلیات حلمی

۰

سفر بی‌نهایت

همانچه که سخت بود و صعب بود و ناگذر و محال، آن گردنه‌ی خشمگین روح‌گیر، آن برافراشته به غایت که تمام قلب خراج می‌طلبید و تمام روح، حال چه سهل و سزاوار و پذیرا.

سفر؛
از ثانیه‌ای به ثانیه‌ای،
از هزاره‌ای به هزاره‌ای،
بی هیچ زمان.
و راه همچنان راه
تا ابد، تا بی‌نهایت راه.

حلمی - کتاب اخگران
سفر بی‌نهایت | کتاب اخگران | حلمی
۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان